جلوه
نویسه گردانی:
JLWH
جلوه . [ ج ِ وَ / وِ] (از ع ، اِ) رونق و ضیاء و تابش . (ناظم الاطباء).
- جلوه داشتن ؛ رونق و تابش داشتن .
- جلوه پناه ؛ تابدار و نورانی . (ناظم الاطباء).
- جلوه طراز ؛ آراسته شده با دلبری ونورانی . (ناظم الاطباء).
|| عرضه . (ناظم الاطباء).
- جلوه دادن ؛ بوضع خوش عرضه دادن و آرایش کردن .
|| ناز و کرشمه و دلبری . (ناظم الاطباء).
- جلوه بدست ؛ دلربا و دارای دلبری . (ناظم الاطباء).
- جلوه بهشت ؛ دارای رونق آسمانی و دلبری بهشتی . (ناظم الاطباء).
- جلوه پرداز ؛ آنکه تکمیل مینماید دلبری را. (ناظم الاطباء).
- جلوه فروش ؛ با ناز و کرشمه .(ناظم الاطباء).
- جلوه کردن ؛ دلبری کردن و کرشمه نمودن و خرامیدن . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
جلوه . [ ج َل ْ وَ ] (اِخ ) از آبهای ضباب است در حمی . (حمی ضریه ). (از معجم البلدان ).
جلوه . [ج ِل ْ وَ ] (اِخ ) ابوالحسن بن سیدمحمد طباطبایی اصفهانی زواری معروف به میرزای جلوه از اکابر فلاسفه ٔ اسلامی و از نوادگان میرزا رفیعا...
جلوه تخلص فربود شکوهی شاعر معاصر(زایش 1348-درگذشت؟) کشورمان است. وی زاده شهرستان آستانه اشرفیه یکی از مناطق استان گیلان در شمال کشور ایران است. وی از ...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: نمود (دری) ارزیف arzif (سغدی) افزیس afzis (سغدی: افذیس afżis)***فانکو آدینات 09163657861
جلوه گر. [ ج ِل ْ وَ / وِ گ َ ] (ص مرکب ) هویدا و آشکار و پدید و ظاهر. (ناظم الاطباء).
جلوه گری . [ ج ِل ْوَ / وِ گ َ ] (حامص مرکب ) ظهور. || ناز وکرشمه و دلبری . || تابش . (ناظم الاطباء).
جلوه مست . [ ج ِل ْ وَ / وِ م َ ] (ص مرکب ) مغرور از ناز و کرشمه . (ناظم الاطباء).
جلوه گاه . [ ج ِل ْ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) روزگار و جهان . || حجله خانه ٔ عروس که در آنجانقاب را جهت شوی از روی برمیدارد. (ناظم الاطباء).
شفق جلوه . [ ش َ ف َ ج ِل ْ وَ / وِ ] (ص مرکب ) سرخگون . (ناظم الاطباء). که جل__وه ٔ شفق دارد. سرخرنگ : هوا تمام شفق جلوه شد تماشا کن چه کرده ا...
"جلوه شوق" نام کتابی از گزیده غزلیات جلوه (فربود شکوهی) شاعر معاصر (زایش 1348-درگذشت؟) است که در سال 1387 ه.خ از سوی موسسه هنری اردی بهشت به زیور طبع...