جماء
نویسه گردانی:
JMAʼ
جماء. [ ج َم ْ ما ] (ع ص ، اِ) هموار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خود آهن . (منتهی الارب ). || همه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): جاؤوا جماء الغفیر؛ آمدند همه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شاة جماء؛ گوسفند بی شاخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || امراءة جماء العظام ؛زن فربه بسیارگوشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
جمع. [ ج ُ ] (ع اِ) مشت فراهم آورده . (منتهی الارب ). جمع الکف ؛ هنگامی است که مشت را جمع کنند، گفته میشود: ضربته بجُمع کفّی . (ازاقرب الموا...
جمع. [ ج ُ م َ ] (ع اِ) ج ِ جَمْعاء. (منتهی الارب ). رجوع به جمعاء شود. || ج ِ جمعه ، بمعنی آدینه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع ب...
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ آریت ãrit (سغدی: ãżit)، 2ـ پنگ peng (لری)، 3ـ هاروب hârub (مانوی: harub) *** فانکو آدینات 09163657861
جما کوه . [ ج َ ] (اِخ )دهی جزء دهستان گرگانرود جنوبی بخش مرکزی شهرستان طوالش واقع در 4هزارگزی خاور هشت پر و 3هزارگزی شوسه ٔ انزلی به آستار...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
جمع آوری. گِردآوری، دور هم گِرد آوردن، یک مجموعه ترتیب دادن. رجوع شود به جمع.