جمع
نویسه گردانی:
JMʽ
جمع. [ ج ُ ] (ع اِ) مشت فراهم آورده . (منتهی الارب ). جمع الکف ؛ هنگامی است که مشت را جمع کنند، گفته میشود: ضربته بجُمع کفّی . (ازاقرب الموارد). || یک مشت از چیزی . (المنجد). ج ، اَجماع . || پنهان و مخفی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): امرهم بجمع؛ یعنی کار ایشان پنهان و مستور است و آنرا فاش نکنند. (از اقرب الموارد). || دوشیزه : فلان من زوجها بجمع؛ یعنی همچنان دوشیزه است . ماتت بجمع (مثلثة)؛ ای عذراءً او حاملاً او مثقلةً. || همه : ذهب الشهر بجمع؛ یعنی رفت تمام ماه ، و در این دو معنی اخیر بکسر جیم نیز آمده . (منتهی الارب ). و رجوع به جِمْع شود.
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خارج جمع. [ رِ ج ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مستغل ۞ و املاک مفروز و موضوع از طومارجمعبندی . (ناظم الاطباء). اضافاتی که بستگی بمجموعه ...
اژادر به معنی چندین اژدها
مطالعه زندگی نامه های یک گروه مشخص تاریخی برای فهم ویژگی های جمعی و مشترک آن افراد،سبکی خاص در مطالعات تاریخی که برابر واژه Prosopography می باشد
این سه واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: فاتام یانس آریت fâtâm yâns ãrit (فاتام از سغدی: fatam: اول + یانس. «اوستایی»: شخص + آریت: جمع از سغدی آ...
دوم واژه ای پارسی و شخص و جمع عربی است؛ و پارسی جایگزین، این است: دوم یانس آریت dovvom yâns ãrit (یانس: شخص. «اوستایی» + آریت: جمع. از سغدی آذیت) ****...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خاطر جمع داشتن . [ طِ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) خیال راحت داشتن : در عالم صورت تو میروی اما در حقیقت من میروم . خاطر جمع دار. (انیس الطالبین ص ...
جما. [ ج َ ] (ع اِ) در همه ٔ معانی رجوع به جُما شود.
جما. [ ج ُ ] (ع اِ) نوعی از آماس پستان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نوعی از آماس بدن . (منتهی الارب ). || سنگ برآمده و بلند بر رو...