جنایت . [ ج ِ ی َ ] (از ع ، اِ) گناه . || (مص ) گناه کردن . (غیاث ) (آنندراج ). || چیدن میوه از درخت . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (ربنجنی ). بکسر جیم و تخفیف نون ، در اصل چیدن میوه از درخت باشد ونقل به ایجاد و احداث شر و سپس بخود شر وز آن پس بفعل حرام شده است چنانچه در کتاب المغرب اشاره بدین معنی نموده است . و در خزانه گفته که جنایت هر فعلی باشد که آنرا منع کرده باشند و متضمن زیانی نیز باشد و جنایت یا نسبت به عِرْض و ناموس است و آن عبارتست ازقذف یا ناسزا گفتن و یا غیبت کردن و یا جنایت نسبت بمال است و آن عبارتست از غصب یا دزدی یا خیانت و یاجنایت نسبت بنفس است و آن عبارتست از کشتن و دار آویختن و خبه کردن و به آتش سوزاندن و یا جنایت نسبت به اطراف بدن باشد و آن عبارتست از بریدن و شکستن و شکافتن سر و بیرون آوردن چشم . و برخی دیگر گفته اند جنایت اسم است هر فعل حرام را شرعاً ولی در عرف فقهاء جنایت را اختصاص داده اند به آنچه نسبت به اطراف و اعضاء بدن یا نسبت بنفس باشد. این بود خلاصه ٔ آنچه در جامعالرموز و بیرجندی راجع بجنایت نوشته است . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (تعریفات ). || (اصطلاح حقوق جزا) یکی از اقسام چهارگانه ٔ جرم است و مجازات آن اعدام یا حبس مؤبد یا حبس موقت با اعمال شاقه یا حبس مجرد یا تبعید یا محرومیت از حقوق اجتماعی است . رجوع به مجموعه ٔ قانون اساسی ص
115 و رجوع به جنحه شود.
-
جنایت پیشگی ؛ عمل جنایت پیشه .
-
جنایت پیشه ؛ جنایتکار.
-
جنایت ستان ؛ گیرنده ٔ جنایت
: تربتش از دیده جنایت ستان
غربتش از مکه جبایت ستان .
نظامی .
-
جنایت شعار ؛ جنایت پیشه .
-
جنایت کار؛ جانی . گناهکار.
-
جنایت کاری ؛ گناهکاری .
-
جنایت کردن ؛ گناه کردن .
و رجوع به جنایة شود.