گفتگو درباره واژه گزارش تخلف جووان نویسه گردانی: JWWʼN جووان . (ص ، اِ) ۞ بلغت زند و پازند بمعنی جوان است که نقیض پیر باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به جوان شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی جوان سپرم جوان سپرم . [ ج َ س ِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) گونه ای از یاسمین . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جوان اسپرم شود. جوان قلعه جوان قلعه . [ ج َ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه دارای 441 تن سکنه . آب آن ازقلعه چای و محصول آن غل... جوان مرده جوان مرده . [ ج َ م ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) پدر یا مادری که فرزند جوانش مرده است . || آنکه بجوانی میرد. || نفرینی است . جوان عیاش این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. جوان بلاگ نام یک شرکت کارگزار (سرویس) وبلاگ فارسی است، ابزار وبلاگ نویسی. تئودور جوان تئودور جوان . [ ت ِ ءُ دُ رِ ج َ ] (اِخ ) ۞ نوه ٔ هنرمند یونانی تئودور ساموس . رجوع به تئودور ساموس شود. جوان کردن جوان کردن . [ ج َک َ دَ ] (مص مرکب ) جوان ساختن . جوان نمودن . || مجازاً، بدولت رساندن . رونق دادن : شاید که زمین خرقه بپوشد که چو سعدی پ... جوان اسپرم جوان اسپرم .[ ج َ اِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) نام یکی از ریاحین است که بعربی ریحان الشیاطین خوانند. (برهان ) (آنندراج ). جوان گرایی این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. همیشک جوان همیشک جوان . [ هََ ش َ ج َ ] (اِ مرکب ) درختی است که برگهایش همیشه سبز باشد و به تازی حی العالم خوانند و آن راهمیشه بهار نیز گویند. (انجمن آ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود