اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چابک

نویسه گردانی: CABK
چابک . [ ب ُ ] (اِ) چابق . تازیانه . (برهان ) (غیاث از بهار عجم و سراج و سروری ) :
اسپی است مرا ز سایه ٔ خود به گریز
دشت از عرق سستی او طوفان خیز
یک گام به گام بسپرد گر به مثل
شمشیر بود چابک و خنجر مهمیز.

سنجرکاشی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
چابک . [ ب ُ ] (ص ) چست و چالاک . فرز. تند. سبک . زرنگ . زبر و زرنگ . ظریف . رعنا. قبراق . زود. قچاق . چابوک . چاپوک . چپوک (دهات تربت حیدریه ): ج...
چابک ادا. [ ب ُ اَ ] (ص مرکب ) حاضرسخن . || سازنده و نوازنده (ناظم الاطباء) : اگر لفظ و معنی نظیر هم اندبه چابک ادائی اسیر هم اند.ظهوری (از ...
چابک پای . [ ب ُ ] (ص مرکب ) تیزپا و تندرو. || چالاک و ماهر در رقص : با همه نیکویی سرود سرای رودسازی به رقص چابک پای .نظامی (هفت پیکر).
چابک ربا. [ ب ُ رُ ] (نف مرکب ) زودربا. رباینده ٔ چالاک و چابک : ستاننده چابک ربائی است زود ۞ که نتوان ستدباز هرچ آن ربود.اسدی .
چابک روی . [ ب ُ رَ ] (حامص مرکب )چابک رفتاری . تندروی . چالاکی در راه رفتن : به چابک روی پیکرش دیوزادبه گردندگی کنیتش دیو باد. نظامی (شرفنا...
چابک سخن . [ ب ُ س ُ خ َ ] (ص مرکب ) سخنور. ناطق .کسی که در سخن مضامین نیکو تواند آورد : به آن چابک سخن دشت بیاض شعر ارزانی که صد مضمون به...
چابک سر. [ ب ُ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اوشیان بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، در سی ودو هزارگزی جنوب خاوری رودسر، سر راه شوسه ٔ رودسر به ش...
چابک سیر. [ ب ُ س ِی ْ ] (ص مرکب ) تندرو. زودگذر. شتابناک : آن نگر کآسمان چابک سیرنام من شر نهاد و نام تو خیر.نظامی (هفت پیکر).
چابک قدم . [ ب ُق َ دَ ] (ص مرکب ) تندرو. تیزگام . چالاک : چابک قدم بسیط افلاک والاگهر محیط لولاک .فیض فیاض (از آنندراج ).
چابک نفس . [ ب ُ ن َ ف َ ] (ص مرکب ) تندرو. سریع. حاضرسخن .
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.