اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چراغ

نویسه گردانی: CRʼḠ
چراغ . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «ازقرای قبه ٔ داغستانست ». (مرآت البلدان ج 4 ص 217).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
چراغ . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) ۞ آلت روشنایی که انواع مختلف روغنی ، نفتی ، گازی و برقی آن بترتیب در جهان معمول بوده و هنوز هم در بعضی کشورها...
چراغ روغن چراغی . [ چ َ / چ ِ غ ِ رَ / رُو غ َ چ َ / چ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چراغی که سوخت آن از روغنی معروف به «روغن چراغ » باشد. چرا...
شب‌های محله‌ها و خیابان‌های تهران، در سال‌های میانی پادشاهی قاجاریه، تاریک بود و رهگذران ناگزیر بودند که چراغ و فانوس در دست، آمد و شد کنند. تا آنکه د...
چراغ دل. کنایه از فرزند است که «چراغ چشم» و «نور چشم» نیز گویند. (منبع: لغتنامۀ دهخدا - رجوع شود به «چراغ») مثال: "غلطم من چراغ دلتان مرد شاید ...
سر چراغ .[ س َ رِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آلتی فلزین که پیچ چراغ نفطی در آلت و فتیله از وی گذرد بر سر نفت دان چراغ . آلتی فلز...
شب چراغ . [ ش َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) چراغ شب . || گوهر آبدار و درخشنده . (ناظم الاطباء). || گوهری است افسانه ای که در شب مثل چراغ میدرخ...
چراغ ا. [ چ ِ غَل ْ لاه ] (اِ مرکب ) پول یا نذری که بدرویشان و نقالان دهند. (ناظم الاطباء) وجهی که درویش در معرکه از تماشاچیان ستاند. نقد...
بنه چراغ .[ ب ُ ن َ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان رستم آبادی بخش رامهرمز است که در شهرستان اهواز واقع شده . و دارای 100 تن سکنه است . ساکنین ا...
پیل چراغ . [ چ ِ ] (اِخ ) نام دره ای بحدود بلخ و جوزجانان و قندز. (رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 154 و 308 تا 311 و 403 و 540 شود).
چراغ آخر. [ چ َ / چ ِ خ ُ ] (اِ مرکب )کنایه از فراخی عیش و بسیاری نعمت باشد. (برهان ) (آنندراج ). فراخی عیش و بسیاری نعمت . (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۱۵ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.