اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چرکین

نویسه گردانی: CRKYN
چرکین . [ چ ِ ] (ص نسبی ) ۞ چیزی کثیف . (آنندراج ). هر چیز کثیف و پلید و ناپاک و ملوث . (ناظم الاطباء). چیز چرکدار. (فرهنگ نظام ). چرک آلود. چرک آلوده . چرکن . چرکین . شوخگین . مُدَمِّس . (منتهی الارب ). رجوع به چرک و چرکن شود. || ریم آلود. (ناظم الاطباء). چرگین . زخم و جراحت چرکدار. زخم چرکی . وَضِر. (منتهی الارب ). رجوع به چرک و چرک آلوده و چرکن شود. || زنگ زده و زنگ خورده و زنگ گرفته . (ناظم الاطباء). || تیره شده . || زشت و کریه المنظر. (ناظم الاطباء). رجوع به چرگین و چرکین شدن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
یقه چرکین . [ ی َ ق َ / ق ِ چ ِ ] (ص مرکب ) (اصطلاح عامیانه )یخه چرکین . تنگدست . سخت بی بضاعت . بیچاره که از مستمندی ، توانایی شستن لباس خود ...
چرکین جامه . [ چ ِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) آنکه جامه ٔ کثیف و چرک آلود بتن دارد. کنایه از شخص فقیر و بی چیز : سلطان محمود چون بدروازه ٔ شهر رسی...
چرکین شدن . [ چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کثیف و ناپاک شدن . (ناظم الاطباء). تَغب . اِتِّساخ . اِستیساخ . (منتهی الارب ). چرکن شدن . شوخگین شدن . ...
چرکین کردن . [ چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کثیف کردن . آلوده کردن . شوخگین کردن . تَدنیس . (منتهی الارب ). رجوع به چرک و چرکن و چرکین شود.- چر...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.