اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چشم

نویسه گردانی: CŠM
چشم . [ چ ِ ش ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاهبخش داورزن شهرستان سبزوار که 40هزارگزی جنوب خاوری داورزن و 22هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ عمومی سبزوار واقع است . جلگه و معتدل است و 792 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، زیره و پنبه ، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است ولی در تابستان از داورزن با اتومبیل هم میتوان رفت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
کاسه ٔ چشم . [ س َ / س ِ ی ِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ چشمخانه . غار چشم . لحج حدقه . (بحرالجواهر). استخوان جای تخم چشم : کاسه ٔ ...
گل یک چشم . [ گ ُ ل ِ ی َ / ی ِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به اصطلاح لوطیان ، نره . (آنندراج ) : چند سرگردانی خاطر دهداین گل یک چشم ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بر زبر چشم . [ ب َ زَ ب َ رِ چ َ ] (ترکیب اضافی ) بالای چشم .- بر زبر چشم ابرو گفتن کسی را ؛ بالای چشم ابرو گفتن کسی را. نیارستن سخنی به ...
چشم بی آب . [چ َ / چ ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از بی حیاو بی شرم . (برهان ). کنایه از چشم شوخ و گستاخ . (آنندراج ). بی حیایی و بی ش...
چشم و چار. [ چ ِ م ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه گویند: چشم و چار درستی ندارد، گریه با این چشم و چار تو متناسب نیست ، چشم و چارش ب...
چشم منقوط. [ چ َ / چ ِ م ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چشمی که نقطه های سپید داشته باشد. (آنندراج ). چشم منقط.
چشم نمودن . [ چ َ / چ ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ترسیدن . (آنندراج ) : از بیخودی امروز ز خودچشم نمودیم از بهر همین روی بدیوار نشستیم . خا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.