اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چشم افتادن

نویسه گردانی: CŠM ʼFTADN
چشم افتادن . [ چ َ / چ ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) ناگاه کسی یا چیزی را دیدن . لازم از چشم افکندن بر چیزی . (آنندراج ).
- از چشم افتادن ؛ بی اعتبار شدن در نظر کسی . (غیاث ) (ناظم الاطباء) :
از آنکه چشم من از طلعت تو محجوبست
چو اشک مردم چشم خودم ز چشم افتاد.

جمال الدین (از فرهنگ ضیاء).


چشم مسافر که بر جمال تو افتاد
عزم رحیلش بدل شودبه اقامت .

سعدی .


هر آدمی که دو چشمش برآن جمال افتد
دلش ببخشد و بر جانت آفرین گوید.

سعدی .


صد بار تا ز پوست نیایی برون چو مار
چشم تو بی حجاب نیفتد بروی گنج .

صائب .


- چشم افتادن برچیزی ؛ نگاه واقع شدن بچیزی . (فرهنگ نظام ). خیره شدن نگاه بر کسی یا چیزی . دیدن و رؤیت کردن کسی یا چیزی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
خس در چشم افتادن . [ خ َ دَ چ َ / چ ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) خس و خاشاک بچشم رفتن . کثافت و گرد بچشم رفتن ، قَذی .
گل به چشم افتادن . [ گ ُ ب ِ چ َ اُ دَ ] (مص مرکب ) مؤف شدن به مرض گل چشم . (آنندراج ) : به چشم شبنم این بوستان گل افتاده ست ز بس گری...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.