چشمه
نویسه گردانی:
CŠMH
چشمه . [چ ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ولدیان بخش حومه ٔشهرستان خوی که در 15 هزارگزی شمال خاوری خوی و 2 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مرند به خوی واقع است دامنه ایست معتدل و 198 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و حبوبات شغل اهالی زراعت ، صنایع دستی جوراب بافی و راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های همانند
۴۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
چشمه گچ . [ چ َ م َ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلالوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 61 هزارگزی جنوب کرمانشاه و 10 هزارگزی چنار م...
چشمه گز. [ چ َ م َ گ َ ] (اِخ )مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع خنامان کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 244). و در فرهنگ جغرافیایی ...
چشمه گز. [ چ َ م َ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان که در 63 هزارگزی خاور رفسنجان و 20 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ رفسنج...
چشمه گل . [ چ َ م َ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش اشنویه ٔ شهرستان ارومیه که در 11500 گزی خاور راه اشنویه به نقده واقع است . ...
چشمه گل . [ چ َ م َ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد که در 17 هزارگزی شمال خاوری تربت جام بر سر راه شوس...
چشمه زر.[ چ َ م َ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هندمینی بخش بدره ٔ شهرستان ایلام که در 105 هزارگزی خاور ایلام و 3هزارگزی شمال راه مالرو ...
چشمه سار. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) ۞ زمینی را گویند که همه جای آن چشمه داشته باشد. (برهان ). بمعنی جائیست که چشمه ٔ بسیار باشد. ...
چشمه سار. [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع کوهستان بلوک زرند کرمان است و سیزده خانواده رعیت دارد». (از مرآت البلدان ...
چشمه سر. [ چ َم َ س َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع کوه غر کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 235).
چشمه سر. [ چ َ م َ س َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از قراء و مزارع طبس است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 235).