اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چکش

نویسه گردانی: CKŠ
چکش . [ چ َ ک َ ] (اِ) نشستنگاه باز و جره و بلبل که به هندی «ادا» گویند. (غیاث از مصطلحات ). تلفظی از چکس . و رجوع به چکس شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
چکش . [ چ َ ک ُ / چ َک ْ ک ُ ] (اِ) ۞ افزاری باشد زرگران و مسگران و آهنگران را و به عربی مطرقه خوانند. (برهان ). ابزاری بود زرگران و آهنگرا...
چکش . [ چ َ ک ِ ] (اِمص ) چکیدن . (ناظم الاطباء). || گداز و ذوبان . (ناظم الاطباء).
چکش خور. [ چ َک ْ ک ُ خوَر / خُر ] (اِمص مرکب ) قابلیت تخته شدن و کوفته شدن . (ناظم الاطباء). || (نف مرکب ) ۞ فلزات چکش پذیر. مواد چکش خور...
چکش پذیر. [ چ َک ْ ک ُ پ َ ] (نف مرکب ) پذیرای چکش . درخور چکش خوردن . چکش خواره . و رجوع به چکش خواره و چکش خور و چکش پذیری و چکش خوارگی شود.
چکش خوری . [ چ َک ْ ک ُ خوَر / خُر ] (حامص مرکب ) ۞ خایسک پذیری . قابلیت ورقه شدن فلز. و رجوع به چکش خور و چکش خوردن شود.
چکش زدن . [ چ َک ْ ک ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) زر یا مس یا آهن را چکش کاری کردن . || چکش زدن برای کسی ؛ کنایه است از سعایت وی کردن و بدگویی ...
چکش کاری . [ چ َک ْ ک ُ ] (حامص مرکب ) چکش زدن فلزات را. کوبیدن و صاف کردن زر یا مس یا آهن و جز اینها. چکش زنی فلزات : نقره ٔ صاف را تاب د...
چکش پذیری . [ چ َک ْ ک ُ پ َ ] (حامص مرکب ) خاصیت چکش خوری فلزات . و رجوع به چکش خوارگی و چکش خوردن و چکش خوری شود.
چکش خواره . [ چ َک ْ ک ُ خوَا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) رجوع به چکش خور شود.
نوعی چکش که یک سرش کروی و گوی مانند ست.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.