گفتگو درباره واژه گزارش تخلف چین نویسه گردانی: CYN چین . [ چ ِ ] (اِخ ) ۞ (ارنست بوریس ). عالم وظائف الاعضاء انگلیسی در سال 1904م . در آلمان متولد شد. استاد علم الامراض در آکسفورد برای همکاری با فلوری ۞ و فلمینگ ۞ در کشف پنی سیلین قسمتی از جایزه ٔ نوبل 1945 م . به وی داده شد. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی سنگ چین سنگ چین . [ س َ ] (نف مرکب ) سنگ چین کننده . || (ن مف مرکب ) دیواری که از چیدن سنگها روی هم ساخته باشند. (ناظم الاطباء). خوی چین خوی چین . [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ ] (اِ مرکب ) قمیصی یا کرته ای که زیر پیراهن و قبا و مانند آن پوشند و آنرا خوی خوردگویند. (آنندراج ). ع... شاه چین شاه چین . (نف مرکب ) که شاه چیند. که شاه برگزیند و انتخاب کند. || منتخب . || (اِ مرکب ) منتخب از ثمار. (یادداشت مؤلف ). چین اول از میوه ... صبح چین صبح چین . [ ص ُ ] (ن مف مرکب ) چیده بصبح . صبح چیده . || بامدادچیدنی . عرق چین عرق چین . [ ع َ رَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) عرقچین . عرق چیننده . آنچه عرق و خوی را جمع کند. که جذب عرق کند : ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چو... عسل چین عسل چین . [ ع َ س َ] (نف مرکب ) عسل چیننده . آنکه عسلهای ساخته شده را برمیدارد: خافة؛ جبه ٔ چرمین عسل چینان . (منتهی الارب ). علف چین علف چین . [ ع َ ل َ ] (نف مرکب ) آنکه علف چیند. || (اِ مرکب ) ابزاری است داس مانند که بوسیله ٔ آن علف و یونجه را می چینند. || (اِمص مرکب... علی چین علی چین . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردولی ، بخش مرکزی شهرستان مراغه . واقع در 70 هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 10 هزارگزی شمال خاور... خبر چین خبر واژه ای عربی و چین واژه ای پارسی است و پارسی جایگزین، این است: ایسپگ ïspag (مانوی: ïspagj) **** فانکو آدینات 09163657861 کال چین چیدن میوه بصورت کال برای اینکه تا رسیدن به بازار سالم بماند. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود