اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چینی

نویسه گردانی: CYNY
چینی . (اِخ ) (زبان ....) و لغت مردم چین این زبان مهمترین زبانهای گروه چین و تبتی و یکی از قدیمترین زبانهای زنده و زبانی است که بیش از هر زبان دیگربدان سخن میگویند. این زبان اصلاً یک هجائی است . در بحث از زبان چینی باید بین زبان ملفوظ و مکتوب فرق گذاشت ، زیرا بجهاتی که بخصوصیات خط چینی مربوط میشود این دو زبان از ایام قدیم در راههای متباعد سیر کرده اند. زبان چینی مشتمل بر لهجه های مختلفی است ، که از جمله ٔ آنها لااقل هشت لهجه هست که هر یک زبان جداگانه است ، و برای صاحبان لهجه های دیگر به کلی نامفهوم است . این لهجه ها عبارتند از: کانتونی ، سوانوئی ، آمویی ، فوچوئی ، ونچوئی ، و نینگپوئی که عموماً محدود بنواحی ساحلی جنوبی و مرکزی هستند، و لهجه های هاکا (جنوب شرقی چین )، و ماندارن (لهجه ٔ اخیر مدتها است که لهجه ٔ اکثریت مردم چین است ، و امروز صورت تنقیح یافته ٔ آن زبان ملی مردم چین میباشد). معذلک ، صاحبان لهجه های مختلف بوسیله ٔ خط چینی ، که خط واحدی است ، با یکدیگر مرتبطاند. یک چینی اهل شمال زبان ملفوظ یک نفر چینی اهل جنوب را نمی فهمد. مثلاً «رود» را به لهجه ٔ چینی پکنی چیانگ ۞ به لهجه ٔ کانتونی کونگ ۞ و به لهجه ٔ ونچوئی کوآ ۞ گویند، ولی صورت مکتوب «رود» را هر چینی که ببیند معنی آن را می فهمد. این وضع درست مانند آن است که یک فرانسوی و یک آلمانی ارقام را تلفظ کنند یا صورتهای مکتوب 1 و 2 و 3 و غیره را ببیند، در حالت اول هیچیک گفته ٔ دیگری را نمی فهمد و حال آنکه در حالت دوم ، هر دو معنی مشترکی را می فهمند. مشخصات برجسته ٔ زبان چینی یکی تک هجائی بودن آن است ، یعنی هر کلمه عبارت از یک هجاست و دیگر فقیر بودن آن است از نظر تنوع اصوات هجائی . (لهجه ٔ پکنی فقط 420 و لهجه ٔ کانتونی در حدود 720 صورت هجایی داردو هیچ لهجه ای بیش از 1000 صوت هجائی ندارد). فهرست لغات چینی که امروز در محاورات یا تحریر بکار میرود با لغات نه کتاب شریعتی (ووچینگ و شی شو)، از 1000 علامت تجاوز نمیکند، که نمایش کلمات تک هجایی هستند، ولی آزادانه با هم ترکیب میشوند (نظیر کلمات «کوردل » و «دوستدار» در فارسی ). از جهت کتابت میتوان آنها را به سه دسته تقسیم کرد: صورت نگاشت ها، مفهوم نگاشت ها، و صوت نگاشتها. صورت نگاشتها بقایای دوران شکل نگاری هستند، و مشتمل بر علامات اشیاء ساده میباشند. مفهوم نگاشتها از ترکیب دو علامت برای نمایاندن مفهومی وابسته به آنها حاصل میشوند. صوت نگاشتهاکه درحدود 90% علامات را تشکیل میدهند، از ترکیب یک علامت («ریشه ») و یک جزء صوتی یا فونتیک ۞ ساخته میشوند و در آنها، ریشه نماینده ٔ معنی است و جزءصوتی فقط تلفظ را نشان میدهد. از پیشرفت هائی که از جهت فرهنگ و تمدن در تاریخ چین اهمیتی بسزا دارد بسطزبانی ادبی است به موازات زبان منطوق ، که بندرت نوشته میشده است ، مندرجاً از حیث تلفظ و معنی به صورت کنونی تحول یافته است ، ولی زبان ادبی تقریباً به یک حال مانده است . در نتیجه یک فرد چینی که خواندن را آموخته است ، بهمان سهولت که مثلاً روزنامه های امروز را میخواند و میفهمد، آثار ادبی سه هزار سال قبل را میخواند و میفهمد حال آنکه یک نفر انگلیسی زبان تحصیل کرده و مسلط بر زبان انگلیسی امروز از عهده ٔ فهمیدن زبان چاسر بر نمیآید مگر اینکه این زبان را تحصیل کند. زبان اقلیتهای چین به چهار گروه چینی و تبتی (جنوب غربی )، ترکی (شمال غربی )، مغولی (شمال )، و تونگوز (شمال شرقی )، تقسیم میشود. برای شرح و تفصیل رجوع به دائرة المعارف فارسی و فرهنگ فارسی معین شود. || ظاهراً در شعر زیرین نام آهنگی است :
به لحن پارسی و چینی و خما خسرو
به لحن مویه ٔ زال و قصیده ٔ لغزی .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
چینی . (حامص ) چیدن در تمام معانی . رجوع به چیدن شود.- اسباب چینی ؛ تهیه ٔ مقدمات عملی علیه کسی . توطئه .- انگورچینی ؛ انگور چیدن .- خبرچ...
چینی . (ص نسبی ) از مردم چین . از چین . اهل چین : سرای تو پرسرو و پر ماه و پر گل ز یغمائی و چینی و خلخانی . فرخی .همه ترکان چین بادند هندوش...
چینی . (اِخ ) (خط...) چینی ؛ یعنی الفبایی که چینیان بکار می برند طبق روایات اختراع امپراطور چین «فوهی » است ، و هر حرف چینی اساساً متشکل از...
چینی .(ص نسبی ، اِ) بافته . منسوج . گلیم منقش : ز مقراضی و چینی بر گذرگاه یکی میدان بساط افکنده بر راه .نظامی .
چینی . (ص نسبی ، اِ) چوب چینی . ۞ شبشینا. (دزی ). قطعات چوبی که به سرخی زند و آب جوشانده ٔ آن را چون داروئی در قدیم به کار بردندی وبیشت...
چینی . (ص نسبی ،اِ) نوعی ظرف شکستنی که از گل و به طرز مخصوص سازندو در کوره پزند. سفالینه ای لطیف که اول به چین کردندی و امروز در همه ج...
. نام پارسی چوبِ چینی čūbi čīnī ("ریشه چینی")، کوباچینی cobacīnī یا کوپاچینی copacīnī [کبابه چینی!] در سنسکریت نو کوب/چوب-چینی ;kub-čīnī) در...
نام میوه ای است در هندوستان شبیه به بهی عراق . (برهان ) (آنندراج ). به باشد و آن را بل نیزگویند و از آن مربا بپزند و آن را مربای بیل گویند.(فرهنگ جهان...
گل چینی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسفیورد شوراب بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 2500گزی جنوب ساری و 2000گزی ایستگاه راه آهن . هوای...
موی چینی . (حامص مرکب ) چیدن موی . موی چیدن . تراشیدن مو : قلندر کی شود منعم به این زینت قرینی هاسروکاری ندارد با ستردن موی چینی ها. سراج الم...
« قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.