حافظ
نویسه گردانی:
ḤAFẒ
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) علی جامی . امیر علیشیر گوید: صاحب کمال زمان خود بود به تخصیص در علم تصوف . و حضرت مخدومی نورا [ عبدالرحمان جامی ] در نفحات الانس شرح این بیت شیخ فریدالدین عطار را که گوید:
ای روی درکشیده به بازار آمده
خلقی بدین طلسم گرفتار آمده
از او ذکر فرموده است . در علم قرائت جمیع قراء عصر به شاگردی او مباهات داشتند و من نیز چند درسی از وی فراگرفتم . و قبرش در حظیره ٔ شیخ بهأالدین عمر است . درویش منصور سبزواری در تصوف شاگرد او بوده است . (ترجمه ٔ مجالس النفائس ص 33 و 34 و 206 و 207). و رجوع به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 226 شود.
واژه های همانند
۱۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه
حافظ جامی . [ ف ِ ظِ ] (اِخ ) رجوع به حافظ علی جامی شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حافظ علائی . [ ف ِ ع َ ] (اِخ ) ابوسعید. او راست :وشی المعلم . رجوع به کشف الظنون چ 1 ج 2 ص 635 شود.
حافظ نسائی . [ ف ِ ظِ ن ِ ] (اِخ ) احمد. رجوع به نسائی شود.
حافظ واسطی . [ ف ِ ظِ س ِ ] (اِخ ) مؤلف عیون الانباء (ج 1 ص 304) از وی نقل کرده . رجوع به محمدبن سعیدبن یحیی واسطی شود.
حافظ منذری . [ ف ِ ظِ م ُ ذَ ] (اِخ ) رجوع به عبدالعظیم منذری شود.
حافظ مدینی . [ ف ِ ظِ م َ ] (اِخ ) محمد. رجوع به مدینی شود.
حافظ مغربی . [ ف ِ ظِم َ رِ ] (اِخ ) احمدبن محمد. رجوع به تلمسانی شود.
حافظ مقدسی . [ ف ِظِ م ُ ق َدْ دَ ] (اِخ ) عبداﷲ. رجوع به مقدسی شود.
حافظ کاظمی . [ ف ِ ظِ ظِ] (اِخ ) رجوع به محمدبن شمس الدین قاری کاظمی شود.