حان
نویسه گردانی:
ḤAN
حان . [ حان ن ] (ع ص ) نعت فاعلی از حنین . (منتهی الارب ). || آرزومند. (مهذب الاسماء). || نیک طرب کننده و آرزومندشونده . (آنندراج ). || بشدّت گریه کننده از حزن ، و شادی کننده از فرح .
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
هان . (صوت ) ۞ امر به شتاب کردن ، یعنی بشتاب و جلد باش . (برهان ) (ناظم الاطباء). || (ق ) براستی و در حقیقت . (ناظم الاطباء). || (صوت ) کل...
هان . (اِخ ) نام سلسله ٔ پادشاهی چین است که در دو قرن اول میلادی در آن کشور حکومت داشته اند. (از اعلام المنجد).
حب هان . [ ح َب ْ ب ِ ] (اِ مرکب ) قاقله ٔ صغیر. هال . هیل بوا. هِل . || تین الفیل . || تخم گل یُسر. حب البلوغ .
هان کاو. (اِخ ) ۞ از شهرهای مرکزی چین و بزرگترین شهر تجارتی آن کشور که در ساحل چپ رود یانگ تسه ۞ و محل تلاقی آن با رود هان کیانگ ۞ ...
هان کیانگ . (اِخ ) نام رود بزرگی است در چین که از کوههای واقع در حدود غربی ایالت شن سی سرچشمه میگیرد و ایالت مذکور را مشروب میسازد و پس ا...
هان و هین کردن . [ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آگاه کردن . تنبیه کردن . آگاهانیدن : هان و هینش کنم از حکمت زیرا خربازگردد ز ره کژ به هان و هی...