هان . (صوت )
۞ امر به شتاب کردن ، یعنی بشتاب و جلد باش . (برهان ) (ناظم الاطباء). || (ق ) براستی و در حقیقت . (ناظم الاطباء). || (صوت ) کلمه ٔ جواب به معنی آری . بلی . || کلمه ٔ تنبیه است ، یعنی در محل آگاهانیدن و تأکید در کاری و امری به کار برند خواه به طریق امر باشد و خواه به تصدیق وجد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج )
: هان و هینش کنم از حکمت زیرا خر
بازگردد ز ره کژ به هان و هین .
ناصرخسرو.
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مداین را آئینه ٔ عبرت دان .
خاقانی .
زمین بلرزد بر خود اگر تو گویی هین
فلک بماند برجای اگر توگویی هان .
کمال الدین اسماعیل (از جهانگیری ).
گفت خندان که هین پیاله بگیر
ستدم گفت هان ز باده منوش .
هاتف اصفهانی .
گوید به فلک گر به منع هان
راند به زمین گر به امر هین
گردون و درنگ ارچه نی چنان
گیتی و شتاب ارچه نی چنین .
رضاقلی خان هدایت .