حبة
نویسه گردانی:
ḤB
حبة. [ ح َب ْ ب َ ] (اِخ ) ابن مسلم . ابن مندة و ابن عبدالبر وابونعیم او را در عداد صحابه شمرده اند. (تنقیح المقال ج 2 ص 251). عبدان او را یاد کرده و حدیثی راجع به حرمت شطرنج از او از پیغمبر نقل کرده . ابن حزم نیز او را آورده . ابن قطان گوید: مجهول است و برخی او را همان حبةبن سلمة برادر شقیق دانسته اند. (الاصابة ج 2 ص 74). عسقلانی در لسان المیزان او را به حبةبن سلم خوانده گوید: برخی او را حبةبن سهل گفته اند. رجوع به لسان المیزان ج 2 ص 166 و 167 و قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
هبه نامه . [ هَِ ب َ / ب ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) بخشش نامه . (ناظم الاطباء). در اصطلاح ، قباله ای است که بر طبق آن ، واهب مالی یا چیزی را (عی...
حبه ٔ خضرا. [ ح َب ْ ب َ ی ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بنگ . چاتلانقوش . گیاه بنگ . (شرفنامه ٔ منیری ). حبةالخضراء. کسبور. رجوع به حبةالخضراء...
هبه کردن . [ هَِ ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخشیدن . (ناظم الاطباء). دادن . بذل کردن . و رجوع به هبه شود.
حسن حبه جی . [ ح َ س َن ِ ح َب ْ ب َ ] (اِخ ) رجوع به حسن بن حسین عربی شود.
هبه فراپذیرفتن . [ هَِ ب َ / ب ِ ف َ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) اتهاب . (تاج المصادر بیهقی ). بخشش پذیرفتن . قبول هبه کردن .