اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حبیب

نویسه گردانی: ḤBYB
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) شخصی خوش صحبت است ، و اشعار بسیار دارد، و خط را نیکو مینویسد، و شعر نیز نیکو میگوید وبا این فضیلت در کاشی کاری نظیر ندارد، حالی در روم به این کار مشغول است ، علوفه ٔ سلطانی جهت این کار میخورد، و بازار فضیلت در روم چنان کساد است که مولانا حبیب با انواع فضایل هرچند جهد کرد که او را به جهتی از جهات فضایل علوفه تعیین کنند، نکردند، آخر بضرورت اظهار کاشی کاری که میدانست کرد، و چون احتیاج به صنعت او داشتند از این جهت او را هشت اقچه ٔ عثمانی مقرر کردند. رجوع به ترجمه ٔ مجالس النفائس ص 381 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
حبیب الروم . [ ح َبُرْ ر ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن مسلمةبن مالک شود.
حبیب الغزی . [ ح َ بُل ْ غ زْزی ] (اِخ ) یکی از صحابه و پدر طلق بن حبیب است . (قاموس اعلام ترکی ). و ظاهراً تصحیف حبیب العنزی باشد.
حبیب بغیض . [ ح َ ب ِ ب َ ] (اِخ )رجوع به حبیب بن حبیب بن مروان و حبیب بن مروان شود.
چشمه حبیب . [ چ َ م َ ح َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از چشمه های رود سلطانیه است که در آن جلگه آب این چشمه از همه ٔ آبها به...
حبیب ثقفی . [ ح َ ب ِ ث َ ق َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن عمروبن عمیربن عوف شود.
حبیب جشمی . [ ح َ ب ِ ج َ ] (اِخ ) ملقب به «ذوالسنینة» ابن عتبة تغلبی . وی در جنگ «یوم الکلاب الاول » شرحبیل را به قتل رسانیده است . رجوع ...
حبیب حرون . [ ح َ ب ِ ح َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن مهلب شود.
حبیب اﷲ خان . [ ح َ بُل ْ لاه ] (اِخ ) (امیر...) پسر امیرعبدالرحمن خان . امیر افغانستان پنجمین خان بار کزائی که در سال هزارودویست وهشتادوهشت ه...
حبیب اﷲ قمی .[ ح َ بُل ْ لاهَِ ق ُ ] (اِخ ) ابن زین العابدین . وفات او در 1359 هَ . ق . است . او راست : دررالفوائد در شرح و ترجمه ٔ کشف الفوائد. (ا...
قصر ام حبیب . [ ق َ رِ اُم ْ م ِ ح َ ] (اِخ ) از محال ّ جانب شرقی بغداد و مشرف بر خیابان و میدان است . این محل را هارون به عبادبن خصیب واگذ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.