حبیب
نویسه گردانی:
ḤBYB
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن فُوَیک و برخی فدیک و برخی فریک خوانده اند. بغوی و ابن سکن و جز ایشان او را یاد کرده اند. ابن ابی شیبة گفته است : مردی از بنی سلامان از مادر خود نقل کرده که آن زن خالی (دائی ) داشت به نام حبیب بن فویک و اوگفت که پدرم در پیری در اثر پایمال کردن تخم مار چشمهایش سفید (نابینا) شد و چون به نزد پیغمبر شد در چشم او بدمید تا روشن و بینا گردید. ابن مندة نیز از حلبس سلامانی نقل کرده که : او از پدر و او از جدش حبیب بن فویک بن عمرو روایت کرده که از پیغمبر راجع به مسئله ٔ افسون چشم در چشم زخم سوءالها کرد و پیغمبر بدو اجازت داد و دعا کرد. شاید این مرد همان حبیب بن عمروسلامانی باشد. رجوع به الاصابة ج 1 ص 322 و 323 و تنقیح المقال ج 1 ص 254 و استیعاب ج 1 ص 124 و ج 2 ص 523 شود.
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
حبیب العوفی . [ ح َ بُل ْ ع َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن عمیر شود.
حبیب اسکاف . [ ح َ ب ِ اِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب ابوعمیر شود.
حبیب اسلمی . [ ح َ ب ِ اَ ل َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن هند، و حبیب بن اسلم شود.
حبیب اعجمی . [ ح َ ب ِ اَ ج َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب عجمی شود.
حبیب افندی . [ ح َ اَ ف َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب اصفهانی شود.
حبیب اﷲ طبسی . [ ح َ بُل ْ لاهَِ طَ ب َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب اﷲبن نورالدین محمدبن حبیب اﷲ طبسی تونی شود.
حبیب اﷲ طبیب . [ ح َ بُل ْ لاهَِ طَ ] (اِخ ) (مسیح الدین ...) برادرزاده ٔ مولانا عزالدین حسین طبیب بود که در زمان میرزا سلطان ابوسعید از اطباء ز...
حبیب اﷲ رشتی . [ ح َ بُل ْ لاهَِ رَ ] (ا خ ) فرزند میرزامحمدعلی رشتی اصولی ، از شاگردان مبرز شیخ مرتضی انصاری ، و از مراجع تقلید درجه ٔ اول شیعه...
حبیب بلغاری . [ ح َ ب ِ ب ُ ] (اِخ ) خلیفه ٔ رشید بلغاری بود. رجوع به تاریخ مبارک غازانی چ 1940م . ص 153 شود.
حبیب انصاری . [ ح َ ب ِ اَ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن عمروبن محصن شود.