اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حثن

نویسه گردانی: ḤṮN
حثن . [ ح ُ ث ُ ] (اِخ ) جائی در بلاد هذیل است از ازهری . و جز وی گفته اند: موضعی نزد مَثَلَّم باشد و میان آن و مکة دو روز راه است . سلمی بن مقعد قرمی گوید :
انا نزعنا من مجالس نخلة
فنجیز من حثن بیاض مثلماً.
نزعنا به معنی جئنا و نجیز به معنی نَمﱡر باشد.
قیس بن العیزارة هذلی گفته است :
و قال نساء لو قتلت لسائنا
سوا کن ذی الشجوالذی انا فاجع
رجال و نسوان باکناف رایة
الی حثن تلک الدموع الدوافع.
و نیز گوید:
اری حثناً امسی ذلیلاً کانّه
تراث و خلاه الصعاب الصعاثرُ
و کاد یوالینا و لسنا بارضهم
قبائل من فهم و افضی و ثابُر.

(معجم البلدان ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۴ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن فضل بن مأمون عباسی . داستان او و برادرش حسین بن فضل با ابن الرائق حاکم بغداد را صولی در اوراق ص 121 آورده ا...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن فقیه . او راست : اسامی امیرالمؤمنین . (ذریعه ج 2 ص 8).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن فیروزان . وی عم ماکان بن کاکی بود و چون ماکان کشته شد وشمگیر او را به اطاعت دعوت کرد و او در ساری بودو دعوت ر...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن قاسم بن جعفربن دحیه مکنی به ابوعلی دمشقی ساکن مصر بود و در آنجا به سال 327 هَ . ق . در هشتادسالگی درگذشت . (ح...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن قاسم بن عبداﷲبن علی مرادی مغربی مصری مالکی نحوی لغوی ، معروف به ابن ام قاسم بود. در 749 هَ . ق . درگذشت . او...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن قاسم بن علی بن محمد. رجوع به حسن واسطی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن قاسم بن محمدبن علی . از پادشاهان یمن است که ترکان را از آنجا براند و با دوبرادر خود محمد و اسماعیل حکومت یمن م...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن قاسم داعی علوی . حاکم ری بود و به کمک ماکان بن کاکی بر قزوین و اطراف آن مسلط شد و بطرف طبرستان رفت و با اس...
حسن . [ ح َس َ ] (اِخ ) ابن قاسم طبری . رجوع به حسن طبری شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن قاسم کنون الادریسی . رجوع به حسن ادریسی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.