اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حثن

نویسه گردانی: ḤṮN
حثن . [ ح ُ ث ُ ] (اِخ ) جائی در بلاد هذیل است از ازهری . و جز وی گفته اند: موضعی نزد مَثَلَّم باشد و میان آن و مکة دو روز راه است . سلمی بن مقعد قرمی گوید :
انا نزعنا من مجالس نخلة
فنجیز من حثن بیاض مثلماً.
نزعنا به معنی جئنا و نجیز به معنی نَمﱡر باشد.
قیس بن العیزارة هذلی گفته است :
و قال نساء لو قتلت لسائنا
سوا کن ذی الشجوالذی انا فاجع
رجال و نسوان باکناف رایة
الی حثن تلک الدموع الدوافع.
و نیز گوید:
اری حثناً امسی ذلیلاً کانّه
تراث و خلاه الصعاب الصعاثرُ
و کاد یوالینا و لسنا بارضهم
قبائل من فهم و افضی و ثابُر.

(معجم البلدان ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن زهره حلبی . نقیب الاشراف به حلب ، امیر طبل خانه و عزل شد و در766 هَ . ق . درگذشت . (دررالکامنة ج 2 ص...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن . رجوع به حسن نقشبندی و حسن حلیمی و حسن صاغانی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن بزرگ امید. رجوع به حسن نومسلمان شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن حمدون . رجوع به حسن کاتب شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن علی بغدادی . رجوع به حسن خلال شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن علی . رجوع به حسن صغانی شود.
حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن محمدبن محمدبن بزرگ امید. رجوع به حسن نومسلمان و غزالی نامه حاشیه ٔ ص 37 شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن مروان الموثق . در 607 هَ . ق . درگذشت . او راست :«الفائق فی علم الوثائق ». (هدیةالعارفین ج 1 ص 280).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن ازمیری . رجوع به حسن ازمیری شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن شیبانی . رجوع به حسن قمی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.