اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حجر

نویسه گردانی: ḤJR
حجر. [ ح َ ] (اِخ ) یاقوت گوید شهر یمامه و ام القرای آن است ، اکنون مشترک است ولی اصلاً مختص حنیفه بود، و اکنون مانند بصره و کوفه ، هر طائفه را در آن ناحیتی هست . ولی اکثریت از آن بنی عبید است که از بنی حنیفه هستند. ابوعبیده عمر مثنی گفت : بنی حنیفةبن لجیم بن صعب بن علی بن بکربن وائل در پی آب و چراگاه بیرون شدند تا بنزدیک یمامه رسیدند از همان راه که بنی عبد قیس هنگام آمدن ببحرین پیمودند. پس عبیدبن ثعلبة با خانواده ، در پی چرا بیرون آمد تا بیمامه رسید و در زمینی بنام «قارات الحبل » که یک شبانه روز راه تا حجر است نزول نمود، و با وی همسایه ای از یمن از بنی سعد العشیرة و دیگری از بند زبید بود، پس یک تن چوپان از طایفه ٔ عبید بیرون رفت و بکاخها و درختهای خرما رسیدکه از طسم و جدیس باقی مانده بود و خود فانی شده بودند، پس چوپان بازگشت و جریان را بعبید باز گفت و میوه ٔ آنها (خرما) را به وی داد، عبید از آن بخورد و گفت غذائی بس نیکو است پس شترها نحر کرد، و طایفه ٔ خویش را فرود آورد و با غلام سوار شد و بطرف حجر رهسپارگشت و چون بدانجا رسید نیزه ٔ خود بر زمین کوبید و سی کاخ و حدیقه را تحجیر و سنگ چینی کرد و «حجر» نامید، و پیش از آن یمامه نام داشت و در این باره گوید:
حللنا بدارکان فیها انیسها
فبادوا حلوا ذات شید حصونها
فصاروا قطینا للفلاة بغربة
رمیما و صرنا فی الدیار قطینها
فسوف یلینا بعدنا من یحلها
و یسکن عرضاً سهلها و حزونها.

(معجم البلدان ).


سپس یاقوت افسانه ای از مهاجرت بنوحنیفه بحجر آورده و داستانی نیز از راهزن معروف آن بلاد بنام جحدر که حجاج یوسف ثقفی وی را اسیر کرد، آورده است . رجوع به «جحدر» و الموشح ص 74، 78 و نزهة القلوب ج 3 ص 268 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
حجر. [ ح ِ ] (اِخ ) دیار ثمود در وادی القری میان مدینه و شام است ، استخری گوید: حجر قریه ٔ کوچکی کم سکنه از وادی القری است یک روز راه تا ...
حجر. [ ح ِ ] (اِخ ) اصحاب حجر، قوم ثمود یعنی قوم صالح .(دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ) (مجمل التواریخ ص 148).
حجر. [ ح ُ ] (اِخ ) الخیر. رجوع به حجربن عدی شود.
حجر. [ ] (اِخ ) ابن ابی حجیر. رجوع به حُجَیربن ابی حجیر شود. (الاصابة).
حجر. (اِخ ) ابن ابی العنبس اصفهانی معروف بهجری . عمارةبن ابی حفصة از وی روایت کرده . و از سعیدبن جبیر وابوهریره روایت کند. (ذکر اخبار اصفها...
حجر. [ ح ُ ] (اِخ ) ابن أدبر. رجوع به حجربن عدی شود.
حجر. [ ] (اِخ ) ابن ایاس بن مقاتل . از پدرش روایت دارد. و پسرش علی بن حجر ثقة از وی روایت دارد. ص 181).
حجر. [ ح ُ ] (اِخ ) ابن جزیلةبن لخم . از قحطان . جدی جاهلی است . عبدالملک بن عمیر قطبی از فرزندان اوست . (زرکلی ص 213).
حجر. [ ] (اِخ ) ابن الحارث . مکنی به ابی خلف . محدث است .
حجر. [ح ُ ] (اِخ ) ابن الحارث بن عمرو الکندی . یکی از ملوک کندة و مادر او ام قطام دختر عوف بن محلم الشیبانی است و همان پدر امروءالقیس است . ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.