حجر
نویسه گردانی:
ḤJR
حجر. [ ] (اِخ ) ابن یزیدبن سلمةبن مرةبن حجربن عدی بن ربیعةبن معاویة الاکرمین کندی . و برخی پدرش را زید نوشته اند. ابن سعد در طبقه ٔ چهارم گوید: بوفادت بنزد پیغمبر آمد، وی مردی شریف بود و حجرالشر لقب میداشت در مقابل حجرالخیر که لقب حجربن عدی (حجربن الادبر) بود. حجربن یزید نیز در صفین با علی میبود، و یکی از گواهان حکمین گردید، پس بنزد معاویه شد. معاویه او را بولایت ارمینیة گماشت . یعقوب بن سفیان او را در عداد امراء عالی در جنگ جمل شمرد، و ابوموسی او را از ابن شاهین استدراک کرده است . ابن اثیر و ابن امین نیز همین مطالب را از ابن کلبی نقل کرده اند و نیز گفته است که حجربن یزید شریر بود و داستان او را با عمارةبن عقبةبن ابی معیط در کوفة یاد کرده است . (الاصابة ج 1 قسم 1 ص 330) (قاموس الاعلام ترکی ).
واژه های همانند
۱۷۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
حجر اصفر. [ ح َ ج َ رِ اَ ف َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگی که رنگ زرد دارد. (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ).
حجر اغبر. [ ح َ ج َ رِ اَ ب َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی سنگ . (نزهةالقلوب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حجر یونس . [ ح َ ج َ رِ ن ُ ] در «مالایسع» بجای حجر بولس ، حجر یونس آمده است . رجوع بحجر بولس شود.
دیار حجر.[ رِ ح ِ ] (اِخ ) دیار ثمود. رجوع به دیار... شود.
حجر یهودی . [ ح َ ج َ رِ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ رجوع به حجرالیهود شود.
حجر مریمی . [ ح َ ج َ رِ م َ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یا حجرالمریمی . و هم ابوریحان بیرونی در باب ذکر خرز الحیات گوید: و امتحانها (ای امتح...
حجر البرم بفتح باء موحده و راء مهمله و الف و میم ماهیت آن سنکی است سیاه که از ان دیک* و ظروف می سازند و در خراسان بسیار است افعال و خواص آن جهت تقویت ...