حجرة
نویسه گردانی:
ḤJR
حجرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) ناحیه ٔ سرای . ج ، حجر. حجرات . حواجر، یقال للرجل اذا کثرماله انتشرت حجرته ، و فی المثل یربض حجرةً و یرتعی وسطاً.
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
حجرة. [ ح ُ رَ ] (ع اِ) رجوع به حجره شود.
حجرة. [ ح َ ج َ رَ ] (ع اِ) یکی سنگ . ج ، احجار، حجاره .
حجرة. [ ح َ ج َ رَ ] (ع ص ) ارض حجرة، زمین بسیار سنگ . سنگلاخ .
حجرة. [ ح َ رَ ] (اِخ ) نام بلده ای به یمن . (معجم البلدان ). قصبه ای است به یمامه (مهذب الاسماء). شاید بنو حجرة بدان منسوب باشند. (صبح ال...
حجره . [ ح ُ رَ ] (ع اِ) پاره ای زمین دیوار در کشیده ٔ مسقف . پاره ای از زمین . (دهار). ج ، حُجَر، حُجرات ، حُجَرات و حُجُرات . || در تداول فا...
حجره . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) جایی است که در میان سیاه چال واقع بود و ارمیای نبی را آنجا حبس نمودند. (ارمیا 37:16، قاموس کتاب مقدس ).
هجرة. [ هَِ رَ ] ۞ (ع اِمص ) خروج از سرزمینی برای سکونت در سرزمین دیگر. (معجم متن اللغة). || اسم از هَجَرَ. ضد وصل .(معجم متن اللغة). ا...
هجرة. [ هََ رَ ] (ع اِ) سال تمام . (منتهی الارب ). || (ص ) زن فربه تمام اندام . (اقرب الموارد).
هجرة. [ هَُ رَ ] (ع اِمص ) از زمینی به زمینی رفتن . (منتهی الارب ). خروج از سرزمینی به سوی سرزمین دیگر. (اقرب الموارد). هِجرَت . رجوع به ه...
هجرة. [ هَِ رَ ] (اِخ )از نواحی یمامة و در آنجا قریه و نخلستانهاست بنی قیس بن ثعلبة را. (از معجم البلدان ). و در موضع دیگر گفته است آبکی است ...