گفتگو درباره واژه گزارش تخلف حدس نویسه گردانی: ḤDS حدس . [ ح َ دَ ] (اِخ ) لغتی است در عدس ۞ و آن نام قومی است بزمان سلیمان نبی که بر استران درشتی کردندی و استران بشنیدن ذکر آنان گریختندی ، تا آنجا که کلمه ٔ حدس ، زجر گردید استران را. (منتهی الارب ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی حدس حدس . [ ح َ ] (ع مص ) شتافتن . (منتهی الارب ). سرعت . (کشاف اصطلاحات الفنون ). بشتاب رفتن . || الرمی ، و منه الحدس و هو الظن . (معجم البلدان... حدس حدس . [ ح َ دَ ] (اِخ ) نام شهری بشام . و مردم آن قومی از لخم بودند. (معجم البلدان ). حدس حدس . [ ح ُ دُ ] (اِخ ) یوم ذی حدس ؛ نام یومی (حرب و جنگی ) از ایام عرب است . (معجم البلدان از خط ابوالحسین بن الفرات ). حدس حدس . [ ح َ دَ ] (اِخ ) بطنی است از خولان . (سمعانی ). حدس حدس . [ ح َ دَ ] (اِخ ) ابن اریش لخمی قحطانی . جدی جاهلی است ، و بنی وائل ذریه ٔ اویند. (اعلام زرکلی ص 214 از نهایة الارب صص 191 - 192). حدس همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پندار، گمان (دری) ازبن ezban (سغدی: ذبن żban) اشمار eŝmār (سغدی) ***فانکو آدینات 09163657861 حدس زدن حدس زدن . [ ح َ زَ دَ ] (مص مرکب ) گمان کردن . پنداشتن . ظن بردن . حدس و تخمین حدس و تخمین . [ ح َ س ُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حدس و گمان . هدس هدس . [ هََ دَ ] (ع اِ) درخت آس . (منتهی الارب ). مورد. (یادداشت به خط مؤلف ). نام درخت آس در نزدمردم یمن . واحد آن را هدسة گویند. (اقرب ال... هدس هدس . [ هََ ] (ع مص ) طرد و زجر. (اقرب الموارد). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود