حرام
نویسه گردانی:
ḤRʼM
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) نام محله و خطه ٔ بزرگی است در کوفه که آن را بمناسبت نسبت به حرام بن کعب بنی حرام گویند. || و نیز بنی حرام محله ٔ بزرگی در بصره است و منسوب به حرام بن سعدبن عدی میباشد. (مراصدالاطلاع ) (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
حرام نمکی . [ ح َ ن َ م َ ] (حامص مرکب ) ناسپاسی . نمک ناشناسی . نمک نشناسی . کافری . کافرنعمتی . نمک کوری . کفران : او را در قلعه راه بداد و حرا...
حرام گوشت . [ ح َ ] (ص مرکب ) حیوان بحری یا بری از چرنده و پرنده که خوردن گوشت آن در شرع روا نبود. جانور که خوردن گوشت آن حلال و مباح ...
حرام روزی . [ ح َ ] (ص مرکب ) آنکه رزق مقسومش ضایع و تباه گردد. تنگ روزی : می ده که من حرام روزی خونابه خورم کدام روزی . نظامی (الحاقی )....
حرام شدن . [ ح َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تلف شدن . از حیز انتفاع افتادن . نفله شدن . بی فایده شدن . بی نتیجه از میان رفتن . || ممنوع و محظور شدن...
اشهر حرام . [ اَ هَُ رِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چهار ماهی که در آنها عرب جنگ را حرام میشمرد و آنها عبارتند از: ذیقعده ، ذیحجه ، محرم و رج...
بیت حرام . [ ب َ / ب ِ ت ِ ح َ ] (اِخ ) بیت اﷲ. رجوع به بیت اﷲ شود. || (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دل انسان کامل که بر غیر ذات یگانه ٔ بیچون حر...
حرام توشه . [ ح َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) حرام خوار. نمکحرام . (غیاث ). || دشنامی است ، یعنی کسی که از قوت حرام و غیرمشروع پرورش یافته باشد.
حرام خوار. [ ح َ خوا / خا ] (نف مرکب ) حرام خور : علما بر مراد ظالمان و فاسقان سخن گویند و حرام خوار و بی پرهیز شوند. (قصص الانبیاء جویری ص 13).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حرام خواری . [ ح َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل حرام خوار. عمل حرام خوردن : روبهان از حرام خواری گرگ کآفتی بود سهمناک و بزرگ . نظامی (هفت پیک...