حزن
نویسه گردانی:
ḤZN
حزن . [ ح َ زَ ] (ع ص ، اِ) زمین درشت . (منتهی الارب ).ناپدرام . زمین ناپدرام . زمین ناهموار. زراغن . زراغنگ . زمین ستبر. سنگلاخ . حزنة. وعر.درشت ناک . مقابل سهل .(منتهی الارب ). حزم . هموار. یاقوت بنقل از کتاب العین آرد: الحزن من الارض و الدواب ما فیه خشونة. (معجم البلدان ). حزم ، قال ابوعمرو الحزن و الحزم الغلیظ من الارض . و در صحاح گوید: الحزم ، ارفع من الحزن . (معجم البلدان ). ج ، حزون . (معجم البلدان ) (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
هزن . [ هَُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش کهنوج شهرستان جیرفت دارای یکصد تن سکنه . محصول آن خرما است و آب آن از قنات است . (از فرهنگ جغ...
حذن . [ ح ُ ] (ع اِ) نیفه ٔازار. || کرانه ٔ پیراهن . (منتهی الارب ).