اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حسن

نویسه گردانی: ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (ع ص ) نعت مذکر از حُسن . حَسین . حُسان . حُسّان . حاسِن . حَسنان . خوب . نیکو. نیک . خوبروی . خوش . صاحب جمال :
شعر او چون طبع او هم بی تکلف هم بدیع
طبع او چون شعر او هم با ملاحت هم حسن .

منوچهری .


تو بزرگی و نیکنامی و عز
به سخا یافتی و خلق حسن .

فرخی .


از صحبت دوستی برنجم
کاخلاق بدم حسن نماید.

سعدی (گلستان ).


نزدیک من آنست که هر جرم و خطائی
کز صاحب وجه حسن آید حسن است آن .

سعدی .


|| هر فعلی که فاعل را در کردن حرجی نباشد، آن را حسن خوانند و الا قبیح . (نفائس الفنون در علم اصول ). سیی ٔ. رجوع به نجیب شود. ج ، حِسان .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۰ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن نجا. رجوع به حسن اربلی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن یحیی . رجوع به حسن زیدی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل بن حسین طبری . رجوع به حسن طبری شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل بن محمدبن اشناس بزاز. از روات صحیفه ٔ سجادیه است . او راست : «الاعتقادات ». (ذریعه ج 2 ص 225).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل بن اسماعیل بن جوسلین بعلبکی . متولی جامع. متولد 662 هَ . ق . و درگذشته ٔ 744 هَ . ق . (دررالکامنة ج ...
حسن . [ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل بن منصور. اصلش شیرازی و ساکن دمشق و محدث بود. در 664 هَ . ق . متولد و در 747 هَ . ق . درگذشت . وی ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ایوب . رجوع به حسن شریف نسابه شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفر تمیمی ، معروف به ابن النجار. او راست : تاریخ الکوفة. (ذریعه ج 3 ص 281).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفربن عبدالکریم بن ابی سعدبن الطرح شیبانی . متولد 655 هَ . ق . برادرش فخرالدین مظفر نزد تاتارها مقرب بود...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن زهره حلبی . نقیب الاشراف به حلب ، امیر طبل خانه و عزل شد و در766 هَ . ق . درگذشت . (دررالکامنة ج 2 ص...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.