حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن یعقوب بن یوسف بن داود. مکنی به ابومحمد همدانی معروف به ابن الحائک و درگذشته ٔ 334 هَ . ق . او راست : «الاکلیل فی انساب حمیر» در ده جلد، «دیوان شعر» در شش جلد و «زیج الهمدانی » و «سرائر الحکمة» و «صفة جزیرةالعرب » و «القصیدة الدامغة» و «الیعسوب » در تیراندازی و نیزه و نبال و «المسالک و الممالک ». (هدیة العارفین ج 1 ص 269) (ذریعه ج 2 ص 280 و 518 و ج 7 ص 128 و ج 9 ص 239 از بغیةالوعاة).
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۲.۳۲ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمد قاضی زاده باطومی . رجوع به حسن توفیقی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمد قاینی . رجوع به حسن قاینی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمد قرطبی صفدی .پدرش خطیب صفد بود و پسر، نائب پدر میشد. شافعی اشعری و شاعر و خوش نویس بود و در رمضان 723 هَ . ق...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدکاظم اصفهانی . رجوع به حسن ورنوسفادرانی شود.
حسن . [ ح َس َ ] (اِخ ) ابن محمد مصری . رجوع به حسن عطار شود.
حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن محمد میکال . رجوع به حسنک میکال شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمد نظامی . رجوع به نظامی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمد نهاوندی . رجوع به حسن نهاوندی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمد واعظ شیعی . رجوع به حسن دیلمی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدولی . رجوع به حسن ارومی شود.