حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن فضال کوفی شیعی ، مکنی به ابومحمد. درگذشته ٔ 224 هَ . ق . او راست : «الرد علی المغالبة» و «الابتداء و المبتدا» و «البشارات » و «الرجال » و «الزیادات » و «الشواهد من القرآن » و «الصلاة» و «الملاحم » و«الناسخ و المنسوخ فی القرآن ». (هدیةالعارفین ج 1 ص 267) (رجال نجاشی و رجال مامقانی ) (ذریعه ج 3 ص 322).
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن منزول مکنی به ابوعلی مازنی . او راست : تحفةالملوک که در 1155 هَ . ق . نگاشته وخود آن را شرح کرده است ....
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن هارون . رجوع به حسن مهلبی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یحیی بن علیم . رجوع به حسن بطلیموسی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یحیی بن حسن بن جعفربن عبیدﷲ حسینی ، مکنی به ابومحمد بغدادی معروف به ابن اخی طاهر. از سادات شیعه ٔ امام...
حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن محمد اصفهانی . رجوع به حسن تاجا شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدباقر. رجوع به حسن مدرس شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدباقربن عبدالمطلب . رجوع به حسن عریضی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمد بشتاکی بدرالدین ابومحمد حنفی . مفتی در دارالعدل حلب بود و در 772 هَ . ق . درگذشت . (دررالکامنة ج 2 ص 44).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدجعفر استرآبادی . رجوع به حسن شریعتمدار شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدحافظ. رجوع به حسن حلوانی شود.