حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن فیروزان . وی عم ماکان بن کاکی بود و چون ماکان کشته شد وشمگیر او را به اطاعت دعوت کرد و او در ساری بودو دعوت را نپذیرفت و به خراسان رفت و با لشکر ابوعلی صاحب خراسان ، وشمگیر را محاصره کرد و ابوعلی با وشمگیر صلح کرد و حسن که ناراضی بود، متمرد شد و بر گرگان مسلط گردید. (ابن اثیر وقایع سال 330 هَ . ق .)
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۳ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل . رجوع به حسن قونوی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اشناس از روات است . رجوع به حسن بن محمدبن اسماعیل شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن امان اﷲ دهلوی . رجوع به حسن عظیم آبادی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ام قاسم . رجوع به حسن بن قاسم بن عبداﷲ شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن امین الدولة. رجوع به حسن بن احمدبن هبةاﷲ حلبی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ )ابن ایوب . از اصحاب امام کاظم . او راست : کتاب الحدیث . (ذریعه ج 2 ص 146) (ج 6 ص 320، از فهرست شیخ طوسی ).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ایوب قرطبی . رجوع به حسن حداد شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن باقربن احمد تبریزی . درگذشته ٔ 1337 هَ . ق . رجوع به حسن مجتهد شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن باقربن عبدالرحیم شریف . رجوع به حسن صاحب جواهر شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن باقر قره باغی ، شاگرد شیخ مرتضی انصاری . او راست : التسامح فی ادلة السنن که در 1260 هَ . ق . پایان یافته است . (ذ...