حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محبوب الزراد (السراد) کوفی . امامی شیعی مکنی به ابوعلی درگذشته ٔ 224 هَ . ق . او راست : «احادیث الجن و الانس »، «اخص الاعمال »، «تعبیر الرؤیا»، «تفسیر القرآن »، «جداول الحکمة»، «طبقات الرجال »، «علل الاحادیث »، «فضائل الاعمال »، «فضائل القرآن »، «الاحتجاج »، «الارضین »، «الازاهیر»، «الاسباب »، «الاشکال »، «والافانین »، «الانبیاء»، «الاوامر»، «البزائر»، «البلدان »، «التاریخ »، «التحذیر»، «التخویف »، «الترهیب »، «الجمل »، «الحدود»، «الحیرة و الصفوة»، «الحیوان و الاجناس »، «الدیات »، «الروایة»، «الریاضة»، «السماء»، «صوم الایام »، «الطلاق »، «الفتق »، «الفرائض »، «الفروق »، «القرائن »، «الکعبة»، «اللطائف »، «المآثر»، «ماخاطب اﷲ به خلقه »، «المحاسن »، «المحبوبات »، «المزاج »، «المشیخة»، «المصالح »، «معانی الحدیث و التحریف »،«المکروهات »، «النکاح » و «النوادر» در هزار برگ . (هدیة العارفین ج 1 ص 266) (ذریعه برای اسامی کتب او).
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۷ ثانیه
حسن کندی . [ ح َ س َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه . 6هزارگزی میاندوآب 4هزارگزی باختر راه ارابه رو می...
حسن کندی . [ ح َ س َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراکند شهرستان تبریز. 12هزارگزی شمال سراکند. 12هزارگزی شوسه ٔ سراکند به تبریز.ده هزار گز بخط...
حسن کندی . [ ح َ س َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قره قویون بخش حومه ٔ شهرستان ماکو. در 56هزارگزی جنوب خاوری ماکو، یک هزاروپانصدگزی جنوب ...
حسن کندی . [ ح َ س َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان به به جیک بخش سیه چشمه به قره ضیاءالدین . کوهستانی ، سردسیر. سکنه ٔ آن 80 تن شیعه ٔ ترک ز...
حسن کندی . [ ح َ س َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل . در 10هزارگزی خاور گرمی ، 7هزارگزی گرمی به بیله سوار. کو...
حسن کندی . [ ح َس َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گچلات بخش پلدشت شهرستان ماکو در 35هزارگزی جنوب خاوری پلدشت ، در مسیر راه ارابه رو قزل قش...
حسن سبط. [ ح َ س َ ن ِ س ِ ] (اِخ ) لقب حسن بن علی بن ابیطالب است . و پسر او حسن مثنی و نواده اش حسن مثلث لقب داشته اند.
حسن سبز. [ ح ُ ن ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حسن ملیح . حسن سبزه : حسن سبزی به خط سبز مرا کرد اسیردام همرنگ زمین بود گرفتار شدم .غنی (...
حسن سرحی .[ ح َ س َ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمد قرشی . خود و برادرش عبداﷲبن عبداﷲ منجم بوده و کتابی به نام بغیةالطالب در نجوم به ایشان ...
حسن سهل . [ ح َ س َ ن ِ س َ ] (اِخ ) رجوع به حسن بن سهل شود.