حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن علی بغدادی . غوری الاصل و متولد بغداد بود و متولی حسبه و سپس قاضی حنفیان شد. و پس از 738 مدتی قضاء مصر داشت و از آنجا به سبب بدخلقی اخراج شده به دمشق آمد و از آنجا به بغداد شده و به دمشق بازگشت و سپس به بغداد شد و تدریس مشهد ابوحنیفه را عهده دار گشت .
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۵ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن بناء بغدادی . رجوع به حسن بن احمدبن عبداﷲ شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ )ابن بابویه دیلمی . رجوع به رکن الدوله ٔ دیلمی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن بهرام جنابی (گناوه ای ) قرمطی . رجوع به ابوسعید جنابی و حسن قرمطی شود.
حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن ترکی عزیزی . مکنی به ابوالمجد، شاگرد شیخ علی کرکی است . (ذریعه ج 1 ص 213 از ریاض العلماء).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن تیمورتاش . رجوع به حسن چوپانی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ثوبان هوزنی مصری ، مکنی به ابوثوبان . از عکرمه روایت دارد و لیث از وی و به سال 145 هَ . ق . درگذشت . (حسن المحا...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن جعفربن عبدالصمد. رجوع به حسن عباسی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن جعفربن فخرالدین اعرجی حسینی موسوی عاملی کرکی . ملقب به بدرالدین ، درگذشته ٔ 933 هَ . ق . او راست : «المحجة البیضا...
حسن . [ح َ س َ ] (اِخ ) ابن جعفربن علی بن محمدرضابن علی اکبربن عبداﷲ جزائری موسوی شوشتری ، درگذشته ٔ 1323 هَ . ق .او راست : تحفة الاحیاء. (ذریع...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن جعفربن محمد موسوی . رجوع به حسن طالبی شود.