حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن علی بغدادی . غوری الاصل و متولد بغداد بود و متولی حسبه و سپس قاضی حنفیان شد. و پس از 738 مدتی قضاء مصر داشت و از آنجا به سبب بدخلقی اخراج شده به دمشق آمد و از آنجا به بغداد شده و به دمشق بازگشت و سپس به بغداد شد و تدریس مشهد ابوحنیفه را عهده دار گشت .
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۳.۰۵ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ادریس . رجوع به حسن حمزی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ارتنابن حسن بن نوین ، از حکام روم بود.وی بسیار خوش منظر و زیباروی بود و دختر صالح صاحب ماردین به زنی گرفت و ...
حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن اسحاق بن شرفشاه . رجوع به فردوسی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اسحاق . رجوع به حسن یمنی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن مهدی بن احمد. رجوع به حسن صنعائی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن نبیل . رجوع به حسن نیشابوری شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اسدبن حسن نحوی . رجوع به حسن فارقی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اسدبن حسن . رجوع به حسن مغارفی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اسداﷲ تولمی رشتی ، از معاصرین است و او راست : شرح تشریح الافلاک . (ذریعه ج 4 ص 186).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل حسینی قمی حائری . او راست : التحفة الحسینیة که در 1304 هَ .ق . نگاشته و شرح تبصره و جز آن . (ذریعه ج 3 ص...