حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن علی بغدادی . غوری الاصل و متولد بغداد بود و متولی حسبه و سپس قاضی حنفیان شد. و پس از 738 مدتی قضاء مصر داشت و از آنجا به سبب بدخلقی اخراج شده به دمشق آمد و از آنجا به بغداد شده و به دمشق بازگشت و سپس به بغداد شد و تدریس مشهد ابوحنیفه را عهده دار گشت .
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۹ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسن بن علی بن عمار. او راست : «جزء فی فضائل علی ». (ذریعه ج 5 ص 102).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسن بن علی بن شدقم . رجوع به حسن بن علی بن شدقم شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسن بن عبدالملک . رجوع به حسن قمی شود.
حسن . [ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسین بن شدقم مدنی حسینی . درگذشته ٔ 1046 هَ . ق . او راست : زهرالریاض و زلال الحیاض . (ذریعه ج 12 و ج 9 ص 23...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسین فارسی . او راست : حاشیه بر تذکرة النصریة طوسی . (ذریعه ج 6 ص 38).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسین بن شعبه حرانی حلبی . معاصر شیخ صدوق (متوفی 381 هَ . ق .) و استاد شیخ مفید (متوفی 413 هَ . ق .). او ر...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ )ابن علی بن حمدبن حمید غزی زغاری . متولد 706 هَ . ق .او راست : دیوان شعر و «قریض القرین » و در آن به جنگ «نوابغ و روائع...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن داود. رجوع به حسن حلی و حسن یمنی و حسن مؤیدی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن سالم ابوحمزة کوفی . رجوع به حسن بطاینی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن سبرة.محدث است . او راست : کتاب الحدیث . (ذریعه ج 6 ص 322).