حصار
نویسه گردانی:
ḤṢAR
حصار. [ ح ِ ] (ع مص ) محاصره کردن کسی را در جنگ . (کشاف اصطلاحات الفنون ). محصور کردن کسی یا سپاهی را. محاصره . حصاری کردن کسی را به جنگ .
واژه های همانند
۱۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
آق حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) نام شهری در 80 هزارگزی ازمیر، دارای دوازده هزار مردم . و این همان ثیاتیرای قدیم باشد.
حصار بن . [ ح ِ رِ ب ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حبله رود بخش فیروزکوه شهرستان دماوند. واقع در 450هزارگزی طریق سیمین دشت و چهل هزارگزی از ط...
حصار سرخ . [ ح ِ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عشق آباد بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور. واقع در 9هزارگزی شمال فدیشه . ناحیه ای است واقع در جلگه...
حصار سرخ . [ ح ِ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اراضی نیزاربخش حومه ٔ شهرستان قم . واقع در پنجاه هزارگزی جنوب باختر قم و سه هزارگزی غربی را...
حصار سرخ . [ ح ِ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شاندیز بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد. واقع در پانزده هزارگزی شمال خاوری طرقبه ٔ سر راه شوسه ٔ قدیم...
حصار سرخ . [ ح ِ س ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران . واقع در 13هزارگزی جنوب خاور ورامین و 2هزارگزی راه آ...
پیش حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی جزء بخش مرکزی شهرستان فومن . واقع در 3 هزارگزی باختر فومن . کنار راه فرعی فومن به ماسوله . جلگه ، معتدل ، مرطوب ...
تپه حصار. [ ت َپ ْپ َ ح ِ ] (اِخ ) تپه ای است به هشت میلی جنوب دامغان که عده ای از مستشرقین از آن جمله هوتوم شنیدلر و ویلیام جکن عقیده ...
ایل حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. دارای 148 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، چغندر و بن...
چم حصار. [ چ َ ح ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 54 هزارگزی شمال باختر نورآباد و 13 هزارگزی باختر راه شوس...