اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حصد

نویسه گردانی: ḤṢD
حصد. [ ح َ ] (ع مص ) درودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان عادل ) (دهار). حصاد. درودن کشت را بداس . درودن زراعت . (آنندراج ). درویدن . درو.درود. بدرودن . بدرویدن . حَرد. || رفع. قطع : امیر ابوالمظفر به طرد سواد و حصد فسادایشان قیام نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). به بلخ آمدو فریقون بن محمد با چهل علم از افراد امراء به طرد سواد و حصد فساد او فرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
حسد کردن . [ ح َ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حسد ورزیدن . حسد بردن : چون کنی با بی حسد مکر و حسدزآن حسد دل را سیاهی ها رسد.مولوی .
حسد ورزیدن . [ ح َ س َ وَ دَ ] (مص مرکب ) حسادت کردن . حسد بردن . حسد کردن .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.