اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حصن

نویسه گردانی: ḤṢN
حصن . [ ح ِ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های هشتگانه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان . حدود آن از شمال به دهستان حومه ٔ زرند و سیریز، از خاور به دهستان سبلوئیه ، از جنوب به بخش رفسنجان و از باختر به دهستان نوق رفسنجان . این دهستان در دامنه واقع شده و هوای آن معتدل و آب آن از قنوات است . از 21 آبادی تشکیل شده و در حدود 1500 تن سکنه دارد. راهش مالرو است . مرکز دهستان ، قریه ٔ حصن است . محصولش غلات ، حبوبات ، پنبه و پسته و صادرات آن پسته است . اهالی به کشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی آن قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۸ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن باقر قره باغی ، شاگرد شیخ مرتضی انصاری . او راست : التسامح فی ادلة السنن که در 1260 هَ . ق . پایان یافته است . (ذ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن بناء بغدادی . رجوع به حسن بن احمدبن عبداﷲ شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ )ابن بابویه دیلمی . رجوع به رکن الدوله ٔ دیلمی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن بهرام جنابی (گناوه ای ) قرمطی . رجوع به ابوسعید جنابی و حسن قرمطی شود.
حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن ترکی عزیزی . مکنی به ابوالمجد، شاگرد شیخ علی کرکی است . (ذریعه ج 1 ص 213 از ریاض العلماء).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن تیمورتاش . رجوع به حسن چوپانی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ثوبان هوزنی مصری ، مکنی به ابوثوبان . از عکرمه روایت دارد و لیث از وی و به سال 145 هَ . ق . درگذشت . (حسن المحا...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن جعفربن عبدالصمد. رجوع به حسن عباسی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن جعفربن فخرالدین اعرجی حسینی موسوی عاملی کرکی . ملقب به بدرالدین ، درگذشته ٔ 933 هَ . ق . او راست : «المحجة البیضا...
حسن . [ح َ س َ ] (اِخ ) ابن جعفربن علی بن محمدرضابن علی اکبربن عبداﷲ جزائری موسوی شوشتری ، درگذشته ٔ 1323 هَ . ق .او راست : تحفة الاحیاء. (ذریع...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.