حصن
نویسه گردانی:
ḤṢN
حصن . [ ح ِ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های هشتگانه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان . حدود آن از شمال به دهستان حومه ٔ زرند و سیریز، از خاور به دهستان سبلوئیه ، از جنوب به بخش رفسنجان و از باختر به دهستان نوق رفسنجان . این دهستان در دامنه واقع شده و هوای آن معتدل و آب آن از قنوات است . از 21 آبادی تشکیل شده و در حدود 1500 تن سکنه دارد. راهش مالرو است . مرکز دهستان ، قریه ٔ حصن است . محصولش غلات ، حبوبات ، پنبه و پسته و صادرات آن پسته است . اهالی به کشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی آن قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۲.۴۵ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن جعفربن محمد موسوی . رجوع به حسن طالبی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن جعفر شریعتمدار. رجوع به حسن شریعتمدار شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن جعفر کاشف الغطاء. رجوع به حسن کاشف الغطاء شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن جکینا. رجوع به حسن بن احمدبن محمدبن جکینا شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن جهم بن بکیربن اعین شیبانی ، از اصحاب کاظم .او راست : کتاب الحدیث که حسن بن علی فضال درگذشته ٔ 224 هَ . ق . آن ...
حسن . [ ح َ س َ ](اِخ ) ابن حائک . رجوع به حسن بن احمدبن یعقوب شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن حسن . رجوع به حسن سانزواری و حسن مشهدی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن حسن بن حسن . رجوع به حسن شرنبلالی و حسن مثلث شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن حسن بن عبداﷲ. رجوع به حسن عینی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی بن ابی طالب . رجوع به حسن مثنی شود.