اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حصن

نویسه گردانی: ḤṢN
حصن . [ ح ِ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های هشتگانه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان . حدود آن از شمال به دهستان حومه ٔ زرند و سیریز، از خاور به دهستان سبلوئیه ، از جنوب به بخش رفسنجان و از باختر به دهستان نوق رفسنجان . این دهستان در دامنه واقع شده و هوای آن معتدل و آب آن از قنوات است . از 21 آبادی تشکیل شده و در حدود 1500 تن سکنه دارد. راهش مالرو است . مرکز دهستان ، قریه ٔ حصن است . محصولش غلات ، حبوبات ، پنبه و پسته و صادرات آن پسته است . اهالی به کشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی آن قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ )ابن عبداﷲ قاضی بغدادی . رجوع به حسن بندینجی شود.
حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن عبداﷲ لارنده . رجوع به حسن سزائی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ مامقانی . رجوع به حسن مامقانی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. رجوع به حسن یکشهری شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالمجید حافظالدین اﷲبن محمدبن مستنصرباﷲ عبیدی فاطمی . رجوع به حسن فاطمی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالمحسن معروف به ابن عذبة. او راست : «بهجة اهل السنة» و «الروضة البهیة» که در 1172 هَ . ق . به پایان رسانیده ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالواحدبن زکریا موصلی . شاگرد ابن جماعه و ابن الشحنه . (دررالکامنة ج 2 ص 20).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عبود. محدث بود و در 708 هَ . ق . درگذشت . (دررالکامنة ج 2 ص 20).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ )ابن عثمان بن حمادبن حسان . رجوع به حسن زیادی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن عطیة. رجوع به حسن وانسریشی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.