اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حقیر

نویسه گردانی: ḤQYR
حقیر. [ ح َ ] (اِخ ) محمدبن شیخ محمدافضل ، ملقب به شیخ کمال الدین . از شعرای متأخر هندوستان و از مردم اﷲآباد است . از اوست :
از عدم تا بعدم خوش سفری در پیش است
لیک در منزل هستی خطری در پیش است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حقیر. [ ح َ ] (ع ص ) خرده . (منتهی الارب ). کوچک . محقر. اندک . ضد جلیل : هرچند حقیرم سخنم عالی و شیرین آری عسل شیرین ناید مگر از منج . منجیک ...
حقیرشدن . [ ح َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کوچک و خرد و محقر گردیدن . مهانت . خوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
حقیر کردن . [ ح َک َ دَ ] (مص مرکب ) امهان . تحقیر. سفع. خوار کردن .
حقیر نقیر. [ ح َ رِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، از اتباع ) خرد و خوار. (مهذب الاسماء).
حقیر شمردن . [ ح َ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) کوچک و خرد و محقر گمان بردن . کوچک و خرد گرفتن . اندک گرفتن . اهانت . استهانت . استخفاف . ...
حقیر داشتن . [ ح َ ت َ ] (مص مرکب ) تحقیر. کوچک داشتن . محقر و خرد شمردن . اندک گرفتن . ازدراء. استحقار. (تاج المصادر بیهقی ). اقتحام .(تاج المصا...
خوار و حقیر. [ خوا / خا رُ ح َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) پست . ناچیز. بی اعتبار. بی قدر. (یادداشت بخط مؤلف ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.