حکم
نویسه گردانی:
ḤKM
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن فروخ الغزال ، مکنی به ابی بکار. محدث است .
واژه های همانند
۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
حکم . [ ح َ ] (ع مص ) لگام بر دهن اسپ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). لگام در دهن اسب کردن . (غیاث ) (اقرب الموارد). حکمة؛لگام در دهن اسپ کرد...
حکم . [ ح ُ ] (ع مص ) حکومت . امر. مثال فرمودن . احتکام . تحکم . (تاج المصادر بیهقی ). امر کردن . فرمان دادن . حکم کردن . (زوزنی ). حکم راندن . ...
حکم . [ ح ِ ک َ ] (ع اِ) ج ِ حکمت . (دهار) : کف کافیش بحری از جود است طبع صافیش گنجی از حکم است . معزی .این کتاب کلیله و دمنه فراهم آورده ...
حکم . [ ح َ ک َ ] (ع ص ، اِ) داور. حکم کننده .(منتهی الارب ). حاکم . قاضی . داوری کننده : مر او را گزید احکم الحاکمین بحجت میان خلائق حکم . ناصر...
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ مکنی به ابی حمدان . محدث است .
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن سعد الایلی ، مکنی به ابی عبداﷲ. محدث است .
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن سعد خطاف ، مکنی به ابی سلمة. محدث است .
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ العجلی ،مکنی به ابی نعمان . محدث است و از شعبه روایت کند.
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ خراسانی ، قاضی بلخ ، مکنی به ابی مطیع. محدث است .
حکم . [ ح َ ک َ ](اِخ ) ابن عبدل بن جبلة بن عمروبن ثعلبه . از شاعران بزرگ دربار امویان است . نسبت وی بخزیمةبن مدرکة اسدی فاخری کوفی میرسد....