حکم
نویسه گردانی:
ḤKM
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن هشام . سوم پادشاه از ملوک اموی اندلس و نوه ٔ عبدالرحمن بن معاویةبن هشام بن عبدالملک بن مروان ، مؤسس سلسله ٔ نامبرده است . وی در تاریخ 180 هَ . ق . پس از مرگ پدر بتخت سلطنت نشست و در ابتدای امر با عموهای خود سلیمان و عبداﷲ که ادعای سلطنت مینمودند بجنگ پرداخت . درنتیجه ، سلیمان مقتول شد وعبداﷲ بفاس فرار نمود و در خلال این احوال ، با پادشاه فرانسه یعنی لوئی پسر شارلمان مشهور که داخل کاتالونی شده بود نیز جنگیده مظفر و فیروز گشت و بلقب «مظفر» ملقب شد، آنگاه بنای بدسیرتی و ظلم و ستم را گذاشت و مردم را بتعدی و جور و جفاهای گوناگون بیازرد وبه انواع و اقسام عقوبات و شکنجه ها برنجانید تا آنجا که کشور اندلس تا آنزمان چنان مصائب و مظالم وحشتناکی ندیده بود و سرانجام پس از 26 سال سلطنت در تاریخ 206 هَ . ق . درگذشت . و پسرش عبدالرحمن جانشین وی گردید. حکم نخستین کسی است که سپاه (منظم ) بیاراست و ساز و برگ جنگ آماده کرد. وی از همه امویان اندلس چابکتر و در دلیری و کارزار پیش قدم تر و در نگهبانی ملک و استحکام آن و برانداختن دشمنان به ابوجعفرمنصور خلیفه ٔ عباسی مانند بود. وی فقیه دانشمند زیادبن عبدالرحمن را احترام و اکرام بسیار میکرد. نقش انگشتری وی «باﷲ یثق الحکم و یعتصم » بود. او دارای بیست پسر وبیست دختر بود. مادر وی کنیزی بود که زخرف نام داشت . حکم گندمگون و بلندبالا بود و بینی دراز و باریک داشت . سلطنت وی بیست و شش سال دوام یافت و بسیاری گفته اند که حکم نخستین کسی است که در زمین اندلس برای کشور ابهت قرار داد و به بردگان کمک کرد، چندانکه به پنجهزار تن رسیدند. سه هزار سواره و دوهزار پیاده . حکم در پایان سال 206 هَ . ق . وبیست وهفتم از سلطنت درگذشت و تولد او سال 154 هَ . ق . بود. ابن خلدون گوید: وی نخستین کسی است که در اندلس لشکریان (منظم ) بیاراست و اسلحه و سرباز گرد ساخت و خدمتکاران و حواشی و حشم بسیار بگرفت و اسبان بر در خانه خود ببست و بردگان بخرید و آنان را گنگ نام گذاشت چرا که عجمة داشتند... آنگاه گوید: وی را جاسوسان بود که او را از احوال مردم آگاه میساختند و خود بکارها میپرداخت و فقهاو دانشمندان و پرهیزگاران را بخویش نزدیک میکرد و او کسی است که سلطنت را در اندلس برای فرزندان خود آماده ساخت . گویند او را اسب های بسیار بود که در شاطی ٔالفرات در پیش قصر وی از جهت قبله بسته بودند. حکم آنگاه که مردم ربض را بگذاشت و خانهای آنان و کشتیهای ربض ویران ساخت ، اشعاری سرود که مطلع آن این است :
رأیت صدوع الارض بالسیف راقعاً
وقدما لامت الشغب مذکنت یافعاً.
ابن حزم درباره او گوید: وی از آنان بود که آشکارا معصیت میکرد و خونریز بود واز این رو فقها و نیکوکاران برضد او برخاستند. و جزاین حزم گفته که وی در پایان توبه کرد و گفته اند وی فرزندان مردم میگرفت و تخم آنها میکشید و کارهای ناشایستی از او نقل شده و شاید از آنها توبه کرده است .(نفح الطیب ج 1 صص 159 - 161).
واژه های همانند
۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن عمیرالثمالی یکی از صحابه است . وی در جنگ بدر حضور داشت و سپس در حمص سکونت گزید. از این رو وی را از اهالی شام...
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن عیینه مولی کنده . از فقیهان بزرگ است . گویند وی و ابراهیم نخعی در یکشب متولد شدند، لیکن او نزد ابراهیم فقه آمو...
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن فروخ الغزال ، مکنی به ابی بکار. محدث است .
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن قاسم الحنفی ، مکنی به ابی عزة. محدث است .
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن قنبر مازنی . رجوع به ابن قنبر مازنی شود.
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن کیسان . یکی از صحابه است . مولای هشام بن المغیرة پدر ابوجهل بوده . یک سریه از عساکر مسلمین وی را اسیر نموده نزد...
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن مبارک بلخی ، مکنی به ابی صالح . محدث است .
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن محمد المازنی . یکی از مشاهیر شعرای عرب است . وی در اواسط قرن دوم هجری در زمان سفاح میزیست .
حکم . [ ح َ ک َ ](اِخ ) ابن محمدالنصری ، مکنی به ابی نصر. محدث است .
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن معاذ،مکنی به ابی معاذ. محدث است . رجوع به ابومعاذ شود.