حکم
نویسه گردانی:
ḤKM
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن هشام نام شخص ملحد و کذّابی است که در زمان مهدی از خلفای عباسی در خراسان پدید آمد و معتقد به تناسخ بود و بدعوی الوهیت برخاست و علم عصیان و طغیان نسبت بخلفای عباسی برافراشت . زمامداران امور خلافت نیرویی قوی برای جلوگیری و تنبیه وی مأمور ساختند و درنتیجه ، او بقلعه ای پناه برد و مدتی مقاومت کرد، ولی سرانجام پس از آنکه یاران و خاندانش را مسموم ساخت خود را بخمره ٔ پر از تیزاب انداخته از میان برد. در این حال کنیزی که در آن گیرودار خود را پنهان ساخته بود دروازه بروی لشکریان خلیفه گشود و قلعه را تسلیم نمود.
واژه های همانند
۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن عمیرالثمالی یکی از صحابه است . وی در جنگ بدر حضور داشت و سپس در حمص سکونت گزید. از این رو وی را از اهالی شام...
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن عیینه مولی کنده . از فقیهان بزرگ است . گویند وی و ابراهیم نخعی در یکشب متولد شدند، لیکن او نزد ابراهیم فقه آمو...
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن فروخ الغزال ، مکنی به ابی بکار. محدث است .
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن قاسم الحنفی ، مکنی به ابی عزة. محدث است .
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن قنبر مازنی . رجوع به ابن قنبر مازنی شود.
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن کیسان . یکی از صحابه است . مولای هشام بن المغیرة پدر ابوجهل بوده . یک سریه از عساکر مسلمین وی را اسیر نموده نزد...
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن مبارک بلخی ، مکنی به ابی صالح . محدث است .
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن محمد المازنی . یکی از مشاهیر شعرای عرب است . وی در اواسط قرن دوم هجری در زمان سفاح میزیست .
حکم . [ ح َ ک َ ](اِخ ) ابن محمدالنصری ، مکنی به ابی نصر. محدث است .
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن معاذ،مکنی به ابی معاذ. محدث است . رجوع به ابومعاذ شود.