حلو
نویسه گردانی:
ḤLW
حلو. [ ح َل ْوْ ] (ع مص ) در نکاح دادن دختر یا خواهر خود را و ستدن از کابین آنها چیزی بجهت خویش . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). کسی را چیزی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). || شیرین گردانیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پیرایه کردن زن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
حل و عقد. [ ح َل ْ ل ُ ع َ] (ترکیب عطفی ) گشودن و بستن . گشادن و بستن . (غیاث )(از آنندراج ). رتق و فتق . نقض و ابرام : عزم جزم تو بحل و عقد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اهل حل و عقد. [ اَل ِ ح َل ْ ل ُ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) معتمد مردمان . کسانی که سررشته ٔ کاری را در دست دارند. کسانی که زمام کار بدس...
له بید هلو سعد. [ ل َ هَُ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دهدز بخش دهدز شهرستان اهواز واقع در 60000گزی شمال خاوری دهدز. کوهستانی و گرمسیر. دارای 300...