حمرة
نویسه گردانی:
ḤMR
حمرة. [ ح ُ رَ ] (ع اِ) سرخی . (منتهی الارب ). و آن رنگ معروفی است . (از اقرب الموارد).
- ذوحمرة ؛ شیرین : گویند رطب ذوحمرة. (از اقرب الموارد).
|| صبغی است که برای قرمز کردن رنگهابکار میرود. (از اقرب الموارد). || درختی است که خران دوست دارند. || آماسی است ازجنس طاعون و بفارسی سرخ باده گویند و آن ورم حار صفراوی محض است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
حمرة. [ ح ُ م َ رَ ] (ع اِ) یکی حمر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و آن مرغی است سرخ رنگ . رجوع به حمر شود.
حمرة. [ ح ُم ْ م َ رَ ] (ع اِ) یکی حمر. (منتهی الارب ). رجوع به حمر شود.
همره . [ هََ رَه ْ ] (ص مرکب ) دو تن که به یک راه روند. همراه : دراز است راهش وگر کوته است پراکندگانیم اگر همره است . فردوسی .تو چنگ فزونی...