اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حوش

نویسه گردانی: ḤWŠ
حوش . [ ] (اِخ ) دهی است بزرگ [ بخراسان از گوزگانان ] خرم و آبادان اندر میان بیابان نهاده و عرب بیابانهای شهر ازیوبه تابستان اینجا بیشتر باشند. (از حدود العالم ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
هوش و گوش . [ ش ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هوش و حواس .- هوش و گوش کسی باز بودن ؛ خوب توجه داشتن . نیک متوجه بودن .
هوش و هنگ . [ ش ُ هََ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) زیرکی و آگاهی و فراست و دانایی و هشیاری : ما را به هوش و هنگ ز دوزخ نجات نیست وز بیم آن ...
هوش یابنده . [ ب َ دَ / دِ ](نف مرکب ) بازیابنده ٔ هوش . به هوش آینده : چون ز ریحان روز تابنده شد دگر بار هوش یابنده .نظامی .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تصمیمات و رفتارهایی که جانداران در زمان هیجان از خود نشان می دهند. برابر نهاد واژه ی کوتاه شده ی EQ در انگلیسی می باشد.
هوش داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) باهوش بودن . هشیار بودن : نه مطرب که آواز پای ستورسماع است اگر ذوق داری و هوش . سعدی .یکی گفت : هیچ این ...
بی یاد و هوش . [ دُ ] (ص مرکب ) (از: بی + یاد + و + هوش ) بی حافظه . که زود فراموش کند. آنکه حافظه اش ضعیف است . (یادداشت مؤلف ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.