حوط
نویسه گردانی:
ḤWṬ
حوط. [ ح َ ] (ع اِ) رشته ای که از دو رنگ سیاه و سفید تافته در آن مهرها و هلال سیم کشیده زنان بر میان بندند، برای دفع چشم زخم . (منتهی الارب ). رشته ٔ تافته ٔ سرخ و سیاه که بدان بریم گویند و در آن مهره هاست و زنان آنرا برای دفع چشم زخم بر میان بندند. (از اقرب الموارد). || هلال از نقره . (اقرب الموارد). || (ع مص ) حیطه . حیاطة. نگاه داشتن و پاس داشتن و تعهد چیزی را کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و از همین معناست قول عرب حُطحُط یعنی متعهد و ملزم باش بصله ٔ رحم . (از اقرب الموارد). صله ٔ رحم کن . (منتهی الارب ). || گرد آوردن : حاطالحمار عانته ؛ گرد آورد خر زهار خود را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نازل شدن : حاط به ؛ حاق و نزل . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
حوط. [ ح ِ وَ ] (ع اِ) آنچه در عوض کمی دراهم دهند هرگاه در وزن کم باشند: گویند: هلم حوطها. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
حوت . [ ح َ ] (ع مص ) حَوَتان . گرد چیزی برگشتن مرغ و وحشی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
حوت . (ع اِ) ماهی . (منتهی الارب ). سمک . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ماهی بزرگ . ج ، احوات ، حَوَتَه ، حیتان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء...
هوت . [ هَُ وَ ](ع اِ) ج ِ هوتة. (منتهی الارب ). رجوع به هوتة شود.
هوت . (اِخ ) از طوایف ناحیه ٔ بمپور بلوچستان و مرکب از یکصد خانوار است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 100).
ده حوت ابراهیم . [ دِه ْ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. واقع در پنج هزارگزی دشتیاری . سکنه ٔ آن 400 ت...
نَهَنگ عَنبَر (به انگلیسی: Sperm whale و به فرانسه: Le grand cachalot (Physeter macrocephalus ou P. catodon ) بزرگترین نهنگ دندانداراست. نهنگهای ...