اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حیص بیص

نویسه گردانی: ḤYṢ BYṢ
حیص بیص . [ ح َ ص َ ب َ ص َ ] (ع اِ مرکب ، از اتباع ) بفتح اول هر دو و آخر هر دو و بکسر آخر هر دو و بفتح اول و کسر آخر و حاص َ باص َ یا حاص ِ باص ِ، به معنی سختی و تنگی و اختلاطی که چاره و گریزی ازآن نباشد. (منتهی الارب ). گویند فلان وقع فی حیص و بیص . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). جنگ و غوغا، لفظ اول به معنی یکسو افتادن از راه و ثانی ، به معنی سختی و تنگی . (غیاث ، از منتخب ). گیرودار. مخمصه : در این حیص و بیص ؛ در این گیرودار. (یادداشت مرحوم دهخدا).
چنان رنجیده طبع از حیص و بیص دید و وادیدم
که کار صور محشر میکندنقاره ٔ عیدم .

محسن تأثیر (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
حیص بیص . [ ح َ ص َ ب َ ] (اِخ ) سعدبن محمدبن سعد صیفی تمیمی . شاعری است مشهور از مردم بغداد که به ابوالفوارس ملقب بود. وی فقیه بود و سران...
حیص (با تلفظ hays و نیز heys) در فرهنگ معین وام‌واژه از عربی، مصدر لازم، به‌معنی کنار افتادن، به‌یک‌سو شدن. بیص (با تلفظ bays و beys) در مدخل مربوط به...
حیث بیث . [ ح َ ث َ ب َ ث َ / ح َ ث ِ ب َ ث ِ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) همان حوث بوث . (از منتهی الارب ). رجوع به حوث و بوث شود.
حیث و بیث . [ ح َ ث ُ ب َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) گیرودار. (ناظم الاطباء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.